𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁰
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
بغض سنگینم حد و مرز را رد کرد و تبدیل شد به اشک های جاری!
________________________________________________
_ یاع چرا گریه میکنی ؟ تو داری با یه مرد جذاب ازدواج می کنی ...
+جذابیتش بخوره تو سرش ... هق ... وقتی یکی دیگرو دوس داره ... هق ... چه اهمیتی داره !؟
_یاع کیم هایون سرتو بالا کن ، حتی خدای سوتی آسیا هم واست لقب پسندیده ای نیست•-•
هایون سرش رو بالا برد و با فیس کیوت و اخمالو جونگکوک مواجه میشه !
دخترک از آغوش پر محبت او بیرون می آید و طلب پوزش میکند:من معذرت میخوام سرورم!
_هعی خدا ! هایون شی ... نمیدونم دقیقا جانگ لیا بهت چی گفت اما بزار من بهت حقیقت دلمو بگم! نمیتونم بهت قول بدم "کنار من" بی درد ترین آدم روی زمین میشی اما میتونم بهت قول بدم هر وقتی دردی اومد من برات" بهترین مرهم" می شم! این جمله رو چند وقته که میخوام بهت بگم و نمیتونم ...
+سرورم! شما عادت دارین هر دختری رو که میبینین همین حرفارو بهش بزنين؟
_عایششش، اگه تهیونگ به دروغ نمیگفت میری کتابخانه قصر من چرا باید میرفتم اونجا ؟ هوم ؟ باید برادرتو سرزن...
حرف جونگکوک با برخورد لب های پفکی دختر قطع شد ... شاهزاده در ابتدا شوکه شده بود اما بعد از کمی مکث با او همکاری کرد !
<راوی>
آنها زندگی شیرینشون رو آغاز کردند ... آرزویشان زندگی ای شیرین و بدون دغدغه بود ... میخواستند برای آرامش هم بجنگند اما مگر میشد کارما درد دل پسر معصومی که آنها را بااندوه نگاه میکرد را بیخیال شود و زندگی خوش به آنها تقدیم کند؟
𝙿𝚊𝚛𝚝¹⁰
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
بغض سنگینم حد و مرز را رد کرد و تبدیل شد به اشک های جاری!
________________________________________________
_ یاع چرا گریه میکنی ؟ تو داری با یه مرد جذاب ازدواج می کنی ...
+جذابیتش بخوره تو سرش ... هق ... وقتی یکی دیگرو دوس داره ... هق ... چه اهمیتی داره !؟
_یاع کیم هایون سرتو بالا کن ، حتی خدای سوتی آسیا هم واست لقب پسندیده ای نیست•-•
هایون سرش رو بالا برد و با فیس کیوت و اخمالو جونگکوک مواجه میشه !
دخترک از آغوش پر محبت او بیرون می آید و طلب پوزش میکند:من معذرت میخوام سرورم!
_هعی خدا ! هایون شی ... نمیدونم دقیقا جانگ لیا بهت چی گفت اما بزار من بهت حقیقت دلمو بگم! نمیتونم بهت قول بدم "کنار من" بی درد ترین آدم روی زمین میشی اما میتونم بهت قول بدم هر وقتی دردی اومد من برات" بهترین مرهم" می شم! این جمله رو چند وقته که میخوام بهت بگم و نمیتونم ...
+سرورم! شما عادت دارین هر دختری رو که میبینین همین حرفارو بهش بزنين؟
_عایششش، اگه تهیونگ به دروغ نمیگفت میری کتابخانه قصر من چرا باید میرفتم اونجا ؟ هوم ؟ باید برادرتو سرزن...
حرف جونگکوک با برخورد لب های پفکی دختر قطع شد ... شاهزاده در ابتدا شوکه شده بود اما بعد از کمی مکث با او همکاری کرد !
<راوی>
آنها زندگی شیرینشون رو آغاز کردند ... آرزویشان زندگی ای شیرین و بدون دغدغه بود ... میخواستند برای آرامش هم بجنگند اما مگر میشد کارما درد دل پسر معصومی که آنها را بااندوه نگاه میکرد را بیخیال شود و زندگی خوش به آنها تقدیم کند؟
۸.۷k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.