𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝¹¹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
آنها زندگی شیرینشون رو آغاز کردند ... آرزویشان زندگی ای شیرین و بدون دغدغه بود ... میخواستند برای آرامش هم بجنگند اما مگر میشد کارما درد دل پسر معصومی که آنها را بااندوه نگاه میکرد را فراموش کند ؟!
_______________________________________________________
چهارده می سال ۱۲۵۰ میلادی ...
جشن ازدواج ولیعهد با دختر وزیر اعظم ...
هفته پیش بعد از جشن طالع بینی هایون به قصر منتقل شد تا آموزشهای لازم رو ببینه ...
ندیمه ای به اقامت گاه هایون رفت و کمکش کرد تا آماده بشه ...
(هایون ویو )
اون ندیمه ای که برای همراهیم اومده بود خیلی مشکوک بود ...
وقتی از اقامتگاهم خارج شدم سویا کالسکه رو به حرکت در آورد ...سویا خواهر لیا بود و هردوشون در مسابقه انتخاب همسر آینده ولیعهد با من سخت رقابت کردن اما سویا انگار علاقه ای به این مسابقه نداشت اون دختر شیرین و با نمکی بود ...با اینکه یکم قدش کوتاه بود اما همه در شمشیرزنی تشویقش میکردن ...!
وقتی داشتیم حرکت میکردیم ندیمه ی همراهم خنجری رو در آورد ...
جیغ بلندی زدم ...
ندیمه خنجر رو بالا آورد که سویا وارد کالسکه شد و اون رو از من دور کرد ...
ندیمه با عجله بیرون رفت و سویا همراهش ...
راوی
ندیمه همینجور که داشت پشت سرش رو نگاه میکرد به جسمی برخورد کرد ...
سویا ایستاد و با دستپاچگی گفت :جناب پاارکک لطفا جلوی اون دختر رو بگیرین ...جیمین مچ دست ندیمه رو گرفت و فشرد ، سویابا عجله ونفس زنان پیش جیمین رفت و گفت :این زن قصد جان بانو کیم رو کرده بود ...
𝙿𝚊𝚛𝚝¹¹
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
آنها زندگی شیرینشون رو آغاز کردند ... آرزویشان زندگی ای شیرین و بدون دغدغه بود ... میخواستند برای آرامش هم بجنگند اما مگر میشد کارما درد دل پسر معصومی که آنها را بااندوه نگاه میکرد را فراموش کند ؟!
_______________________________________________________
چهارده می سال ۱۲۵۰ میلادی ...
جشن ازدواج ولیعهد با دختر وزیر اعظم ...
هفته پیش بعد از جشن طالع بینی هایون به قصر منتقل شد تا آموزشهای لازم رو ببینه ...
ندیمه ای به اقامت گاه هایون رفت و کمکش کرد تا آماده بشه ...
(هایون ویو )
اون ندیمه ای که برای همراهیم اومده بود خیلی مشکوک بود ...
وقتی از اقامتگاهم خارج شدم سویا کالسکه رو به حرکت در آورد ...سویا خواهر لیا بود و هردوشون در مسابقه انتخاب همسر آینده ولیعهد با من سخت رقابت کردن اما سویا انگار علاقه ای به این مسابقه نداشت اون دختر شیرین و با نمکی بود ...با اینکه یکم قدش کوتاه بود اما همه در شمشیرزنی تشویقش میکردن ...!
وقتی داشتیم حرکت میکردیم ندیمه ی همراهم خنجری رو در آورد ...
جیغ بلندی زدم ...
ندیمه خنجر رو بالا آورد که سویا وارد کالسکه شد و اون رو از من دور کرد ...
ندیمه با عجله بیرون رفت و سویا همراهش ...
راوی
ندیمه همینجور که داشت پشت سرش رو نگاه میکرد به جسمی برخورد کرد ...
سویا ایستاد و با دستپاچگی گفت :جناب پاارکک لطفا جلوی اون دختر رو بگیرین ...جیمین مچ دست ندیمه رو گرفت و فشرد ، سویابا عجله ونفس زنان پیش جیمین رفت و گفت :این زن قصد جان بانو کیم رو کرده بود ...
۶.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.