𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙸'𝚖 𝙼𝚘𝚗𝚜𝚝𝚎𝚛
𝙿𝚊𝚛𝚝¹²
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
سویا ایستاد و با دستپاچگی گفت :جناب پاارکک لطفا جلوی اون دختر رو بگیرین ...جیمین مچ دست ندیمه رو گرفت و فشرد ، سویابا عجله ونفس زنان پیش جیمین رفت و گفت :این زن قصد جان بانو کیم رو کرده بود ...
_______________________________________________________
تو حس حال عشق اولم را داری ...وقتی برای اولین بار دیدمت قلبم لرزید ...اما تو نشو همانند عشق اولم ...تو مرا ترک نکن ...دوستت دارم فرشته کوچکم ...تو همچو تیری به سوی قلبم رفتی...اما ...اما ... تیرت درد لذت بخشی را به روحم منتقل کرد ..تو همچو تیری هستی که من به سوی هدفم پرتاب کردم ...تو برایم بمان ...تو بیشتر از آن بمان ...بیشتر از تمام تنهایی هایم ... بیشتر از تمام ترس هایم ... بیشتر از تمام بدبختی هایم ...بگذار بداند حداقل تو برایم ماندی و نرفتی ...!
جیمین دست دختر جوان را بسته بود و او را به دادستانی برد و دفتر داد ستانی خیال اون رو از بابت سلامتی هایون و ازدواجش راحت کرد اما باید بعد از مراسم این موضوع رو شخصا به امپراطور گزارش بده و حال با بانوی شمشیرزن گفتگو میکرد ...:شما باید سویا دختر دوم مشاور جانگ باشین...
سویا : بله و شما باید پسر وزیر دفاع و محافظ ولیعهد جناب پارک جیمین باشین ...
جیمین : از کجا من رو شناختین ؟
سویا : آوازه مهارت های رزمی و ...(*سویا سرش رو به نشانه خجالت پایین آورد و ادامه داد خوشچهره بودن شما به گوش تمام مردم گوریو رسیده و شما چجوری من رو شناختین؟ (بخاطر اینکه اون زمان دخترای اشراف زاده نباید خودشون رو درگیر این چیزا میکردن مخصوصا سویا که قرار بود همسر ولیعهد بشه و الان نمیتونه با کسی ازدواج کنه )
جیمین لبخندی زدو گفت :اقرار کردن عادت این جماعته ...شما تنها بانوی اشراف زاده جنگجو هستین ...از لباس های فاخر ابریشمیتون شناختمتون!
عکس سویا اسلاید دوم...
𝙿𝚊𝚛𝚝¹²
𝙹𝙺 𝚊𝚗𝚍 𝙷𝙰𝚈𝙾𝙾𝙽 =𝙰.𝚃🤏☻️
𝙰𝙳𝙼𝙸𝙽:𝙹𝙸𝚈𝙾𝙾𝙽🍫🦋
سویا ایستاد و با دستپاچگی گفت :جناب پاارکک لطفا جلوی اون دختر رو بگیرین ...جیمین مچ دست ندیمه رو گرفت و فشرد ، سویابا عجله ونفس زنان پیش جیمین رفت و گفت :این زن قصد جان بانو کیم رو کرده بود ...
_______________________________________________________
تو حس حال عشق اولم را داری ...وقتی برای اولین بار دیدمت قلبم لرزید ...اما تو نشو همانند عشق اولم ...تو مرا ترک نکن ...دوستت دارم فرشته کوچکم ...تو همچو تیری به سوی قلبم رفتی...اما ...اما ... تیرت درد لذت بخشی را به روحم منتقل کرد ..تو همچو تیری هستی که من به سوی هدفم پرتاب کردم ...تو برایم بمان ...تو بیشتر از آن بمان ...بیشتر از تمام تنهایی هایم ... بیشتر از تمام ترس هایم ... بیشتر از تمام بدبختی هایم ...بگذار بداند حداقل تو برایم ماندی و نرفتی ...!
جیمین دست دختر جوان را بسته بود و او را به دادستانی برد و دفتر داد ستانی خیال اون رو از بابت سلامتی هایون و ازدواجش راحت کرد اما باید بعد از مراسم این موضوع رو شخصا به امپراطور گزارش بده و حال با بانوی شمشیرزن گفتگو میکرد ...:شما باید سویا دختر دوم مشاور جانگ باشین...
سویا : بله و شما باید پسر وزیر دفاع و محافظ ولیعهد جناب پارک جیمین باشین ...
جیمین : از کجا من رو شناختین ؟
سویا : آوازه مهارت های رزمی و ...(*سویا سرش رو به نشانه خجالت پایین آورد و ادامه داد خوشچهره بودن شما به گوش تمام مردم گوریو رسیده و شما چجوری من رو شناختین؟ (بخاطر اینکه اون زمان دخترای اشراف زاده نباید خودشون رو درگیر این چیزا میکردن مخصوصا سویا که قرار بود همسر ولیعهد بشه و الان نمیتونه با کسی ازدواج کنه )
جیمین لبخندی زدو گفت :اقرار کردن عادت این جماعته ...شما تنها بانوی اشراف زاده جنگجو هستین ...از لباس های فاخر ابریشمیتون شناختمتون!
عکس سویا اسلاید دوم...
۶.۱k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.