(sad)
(sad)
خسته ام مثل جواني که پس از سربازي / بشنود يک نفر از نامزدش دل برده
مثل يک افسر تحقيق شرافتمندي/ که به پرونده ي جرم دخترش برخورده
خسته ام مثل پسر بچه که درجاي شلوغ / بين دعواي پدر مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضي شده به مهر طلاق / که پس از بخت بدش سوژه ي مردم شده است
خسته مثل پدري که پسر معتادش/ غرق در درد خماري شده فرياد زده
مثل يک پيرزني که شده سربار عروس/ پسرش پيش زنش بر سر او داد زده
خسته ام مثل زني حامله که ماه نهم/ دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردي که قسم خورده خيانت نکند/ زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
خسته مثل پدري گوشه ي آسايشگاه/ که کسي غير پرستار سراغش نرود
خسته ام بيشتر از پير زني تنها که / عيد باشد نوه اش سمت اتاقش نرود
خسته ام کاش کسي حال مرا مي فهميد/ غير از اين بغض که در راه گلو سد شده است
شده ام مثل مريضي که پس از قطع اميد/ در پي معجزه اي راهي مشهد شده است...
خسته ام مثل جواني که پس از سربازي / بشنود يک نفر از نامزدش دل برده
مثل يک افسر تحقيق شرافتمندي/ که به پرونده ي جرم دخترش برخورده
خسته ام مثل پسر بچه که درجاي شلوغ / بين دعواي پدر مادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضي شده به مهر طلاق / که پس از بخت بدش سوژه ي مردم شده است
خسته مثل پدري که پسر معتادش/ غرق در درد خماري شده فرياد زده
مثل يک پيرزني که شده سربار عروس/ پسرش پيش زنش بر سر او داد زده
خسته ام مثل زني حامله که ماه نهم/ دکترش گفته به درد سرطان مشکوک است
مثل مردي که قسم خورده خيانت نکند/ زنش اما به قسم خوردن آن مشکوک است
خسته مثل پدري گوشه ي آسايشگاه/ که کسي غير پرستار سراغش نرود
خسته ام بيشتر از پير زني تنها که / عيد باشد نوه اش سمت اتاقش نرود
خسته ام کاش کسي حال مرا مي فهميد/ غير از اين بغض که در راه گلو سد شده است
شده ام مثل مريضي که پس از قطع اميد/ در پي معجزه اي راهي مشهد شده است...
۱.۸k
۱۱ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.