رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت ملیسا
#پارت_۵۸
_ تو کیفم هس بزار بیارم برات
ینی الان واقن منتظر یه ممنون بودم
+ خوبه!
رفتم قرصو اوردم و با یه لیوان اب دادم دستش بعدشم ی لیوان اب خوردم و رفتم بالا ... این ادم بشو نیست!
میخاسم برم تو اتاق ک دیدم از ی اتاقی سرو صدا میاد با اینکه ترسیدم ولی اروم رفتم در نیمه بازو اروم باز کردم ک نزدیک بود جیغ بزنم!یکی از پشت دستشو گذاشت رو دهنم و دست دیگه شو دورم حلقه کرد!اینجا چ خبره اه!
تو همون حالت بودم ک متوجه شدم دو نفری ک تو اتاقن بهاره و سپنتان! به به
چشمم روشن لاو میترکونن !
داشتم نگاشون میکردم ک اروم دستشو از رو دهنم برداشت اروم کنار گوشم گف + چیشددلت خاست!
برگشتم و درو اروم تکیه دادم...
_ ک چی؟!
یدفعه صدای پا اومد ک ماهور سریع منو کشیو تو ی اتاقی و درو بست!!!!
ساچ ا واو ! جریان چیه!!
یکم ک دقت کردم واای اینجا!
_ ماهوور دیوانه اینجا مث ی انباری کوچیکه و قفل درش مشکل داره میذاشتی ببینن خو!
+ اوه! نگو ک تا صب اینجاییم
_ میخای داد و بیداد کن توضیحشم با خودت !
+لعنت به این شانس
رفت سمت در و دستگیره رو بالا پایین کرد
_ زور بیخودی نزن تموم ، نمیشه دیگ!
+ اه ب جهنم ولش کن عمرا اگ داد و بیداد کنم!
_اخی میمیری بگی حقیقتو!
+ ن اما فکر همه مث من نیست!
_ عا لابدب غلطی میکردیم اینجا!
+همش تقصر توعه میری لاس زدن بقیه رو نگا میکنی ک چی بشه ؟!
_ عا عا ببینش من عمدی نرفتم سر و صدا بود گفتم ببینم جریان چیه
+ از بس فضولی عزیزم از بس کنجکاوی!
_ ماهور خفه شو تا نزدمت اصا من تو میکن... اوه چی گفتم!!
بزور جلو خودشو گرفته بود نخنده ک اخرش زد زیر خنده...
+ بهتر داد و بیداد کنم یکی بیاد این درو باز کنه معلوم نیست تا صبح اینجا با تو چی بشه!
_ من از خدامه برم بیرون تو تخت گرم و نرمم بخابم اینجا با تو چه گهی بخورم مثلا!
+ چن لحظه پیش شنیدیم میخای چ گهی بخوری!
_ من گه با معده م سازگاری نداره ،نوتلا بخورم؟
+ هر هر هر بیمزع!
_برو بابا
رفتم سمت در و میخاستم درو بکوبم که ماهور جلومو گرفت
+ نمیشه امشبو همینجا صب کنی!
_ وا دیوونه ای! اینجا ی وجب جا پره وسیله ی بالش نداره ی پتو نیست اصا جایی برا خوابیدن نیست
+ ترانع الان 4:10 خب
_خب همه میخابن تا 10_11شایدم تا ناهار
+ هووف ترانه تحمل کن من درستش میکنم دیگه!
_انقد ارزش داره! حالا گیریم بفهمن همه ک مااینجاییم ک چی؟ بت بر میخوره!؟
از کی تاحالا این چیزا مهم شده برات!
+ تو که منو نمیشناسی چرا الکی حرف میزنی!
_خوبم میشناسمت ،وللش مهم نیست همینجا میخابم هر غلطی میخای بکن
دور و برو نگا کردم بالش نبود ک نبود یه رو انداز پیدا شد اووف من سرمو رو بالش نزارم ک خابم نمیبره!
چی میشد ادم بودی جنتلمن بودی میگفتی سرتو بزار رو سینه م فلان بخاب دیگ اه...
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #دخترونه #عاشقانه #تکست_خاص #تنهایی #عشق #خاصترین
_ تو کیفم هس بزار بیارم برات
ینی الان واقن منتظر یه ممنون بودم
+ خوبه!
رفتم قرصو اوردم و با یه لیوان اب دادم دستش بعدشم ی لیوان اب خوردم و رفتم بالا ... این ادم بشو نیست!
میخاسم برم تو اتاق ک دیدم از ی اتاقی سرو صدا میاد با اینکه ترسیدم ولی اروم رفتم در نیمه بازو اروم باز کردم ک نزدیک بود جیغ بزنم!یکی از پشت دستشو گذاشت رو دهنم و دست دیگه شو دورم حلقه کرد!اینجا چ خبره اه!
تو همون حالت بودم ک متوجه شدم دو نفری ک تو اتاقن بهاره و سپنتان! به به
چشمم روشن لاو میترکونن !
داشتم نگاشون میکردم ک اروم دستشو از رو دهنم برداشت اروم کنار گوشم گف + چیشددلت خاست!
برگشتم و درو اروم تکیه دادم...
_ ک چی؟!
یدفعه صدای پا اومد ک ماهور سریع منو کشیو تو ی اتاقی و درو بست!!!!
ساچ ا واو ! جریان چیه!!
یکم ک دقت کردم واای اینجا!
_ ماهوور دیوانه اینجا مث ی انباری کوچیکه و قفل درش مشکل داره میذاشتی ببینن خو!
+ اوه! نگو ک تا صب اینجاییم
_ میخای داد و بیداد کن توضیحشم با خودت !
+لعنت به این شانس
رفت سمت در و دستگیره رو بالا پایین کرد
_ زور بیخودی نزن تموم ، نمیشه دیگ!
+ اه ب جهنم ولش کن عمرا اگ داد و بیداد کنم!
_اخی میمیری بگی حقیقتو!
+ ن اما فکر همه مث من نیست!
_ عا لابدب غلطی میکردیم اینجا!
+همش تقصر توعه میری لاس زدن بقیه رو نگا میکنی ک چی بشه ؟!
_ عا عا ببینش من عمدی نرفتم سر و صدا بود گفتم ببینم جریان چیه
+ از بس فضولی عزیزم از بس کنجکاوی!
_ ماهور خفه شو تا نزدمت اصا من تو میکن... اوه چی گفتم!!
بزور جلو خودشو گرفته بود نخنده ک اخرش زد زیر خنده...
+ بهتر داد و بیداد کنم یکی بیاد این درو باز کنه معلوم نیست تا صبح اینجا با تو چی بشه!
_ من از خدامه برم بیرون تو تخت گرم و نرمم بخابم اینجا با تو چه گهی بخورم مثلا!
+ چن لحظه پیش شنیدیم میخای چ گهی بخوری!
_ من گه با معده م سازگاری نداره ،نوتلا بخورم؟
+ هر هر هر بیمزع!
_برو بابا
رفتم سمت در و میخاستم درو بکوبم که ماهور جلومو گرفت
+ نمیشه امشبو همینجا صب کنی!
_ وا دیوونه ای! اینجا ی وجب جا پره وسیله ی بالش نداره ی پتو نیست اصا جایی برا خوابیدن نیست
+ ترانع الان 4:10 خب
_خب همه میخابن تا 10_11شایدم تا ناهار
+ هووف ترانه تحمل کن من درستش میکنم دیگه!
_انقد ارزش داره! حالا گیریم بفهمن همه ک مااینجاییم ک چی؟ بت بر میخوره!؟
از کی تاحالا این چیزا مهم شده برات!
+ تو که منو نمیشناسی چرا الکی حرف میزنی!
_خوبم میشناسمت ،وللش مهم نیست همینجا میخابم هر غلطی میخای بکن
دور و برو نگا کردم بالش نبود ک نبود یه رو انداز پیدا شد اووف من سرمو رو بالش نزارم ک خابم نمیبره!
چی میشد ادم بودی جنتلمن بودی میگفتی سرتو بزار رو سینه م فلان بخاب دیگ اه...
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #دخترونه #عاشقانه #تکست_خاص #تنهایی #عشق #خاصترین
۲۲.۳k
۲۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.