رمان دورترین نزدیک کاور شخصیت سامان
#پارت_۶۰
چقد بامزه بود ولی حیف گوشیم دستم نیست ی عکس ازش بگیرم! تا ربع نگاش میکردم دیگ خودمم خابم میومد دستمو اروم کشیدم رو موهاش لنتیِ جذاب! چشامو بستم که همون لحظه خوابم برد...
بیدار ک شدم ماهور بیدار بود و کنار در رژه میرف!
_ چیه!
+منتظرم ی خری رد شه حداقل در و بکوبم یکی باز کنه دیگ!
_ اهان ، خب بکوبون اون لامصبو همه بریزن اینجا دیگ
+هووف ترانه هووف از دست تو
میخاسم چیزی بگم ک صدای ما اومد
+ هیس زود اون روانداز اینارو جمع کن !
سریع انداختم ی گوشه و ماهور اروم در میزد...
یکی اومد نزدیک و بعد یکم بالا پایین کردن در باز شد...
رامین بود !
رامین ی نگا ب هردومون انداخت : اینجا چیکار میکنید؟!
+ یکم میش سرو صدا میومد اومدم ببینم چیه دیدم ترانه س بعد در بسته شد گویا مشکل داره!
رامین : ساعت 11 و من از ساعت 9 تو رو تو اتاق ندیدم!
ماهور ی برو گمشو بش گفت رامینوکنار زد...
رامین : خب برم ببینم بقیه چه نظری دارن!
ماهور با چشای در اومده از تعجب برگشت پیشش
+ رامین مسخره بازی بسه !
رامین : حالا بشین ببین
ماهور بیخیال شونه ای بالا انداخت رو رفت!
عجب ادمی ، منو اینهمه الاف کرد الات خودشو بیتفاوت نشون میده!
بیخیالش شدم و رفتم بیرون
رامین داشت نگام میکرد
_چیه!
رامین: هیچی ، امکانش صفره صفررر!
با تاسف سری تکون دادم و رد شدم همه شون از دم دیوونن.
اروم رفتم تو اتاق به اینا که همه خوابن
اووف لباس نداشتم دیشبم یه تیشرت و شلوار راحتی پادینا رو پوشیدم چیکار کنم! مانتومو پوشیدم رفتم بیرون و دم در اتاقی که پسرا بودن اینام که خوابن!! ساعت 11:10 رفتم تو حیاط پیش ماهور
_ خب!
+خب؟ تموم شد دیگ الان اونجا نیسیم باز چیه ترانه!؟
_ زهرمار پسره ی...
+ها ادامه بده ادامه بده ، چ زود پسرخاله میشی!
_ ببند ، بریم منو ببر خونه مون!
+ بلههه!
_ زود باش لباس ندارم، همه خوابن شرمنده و گرنه ب تو یکی نمیگفتم!
+ اونی ک وسیله ارتباطی از راه دوره چیه؟!
_ هر هر هر گوشی! خب!؟
+ کارش برداشتنه و شماره مشترک مورد نظرو گرفتنه ک امیرپارسا ی سوت نکشیده دم دره!
_ خیلی بامزه ای ، اگ نمی گفتی نمیفهمیدم! آژانس آژانس یا حاضرم نرم ولی ب پارسا زنگ نزنم!
+ تکلیفت با خودتم معلوم نیست! ولی ببین انقد منو نصیحت میکنی یکم خودت باش! کاملا واقعی!
_ واخ چ فلسفی ، ماهور میبریم یا نه؟
+ هوووف بریم
دم خونه نگه داشت
+ زود بیا!
_ باشه
سریع رفتم بالا و لباس برداشتم مامان درو باز کرد
مامان : ترانه تا الان خاب بودین نه!
_ اره ، سپهر اینا اومدن اینجا دیشب!؟
مامان : اره بچه م واسه خاب پادینا رو رسوند خونه اومد
_ او مای گاد ، چجوری دلش اومد پادینا بغلش نباشه!!
مامان : ترانه!
خندیدم _ والا داشتن له له میزدن ک
مامان چش غره رف : دوستات تا کی اینجان؟!...
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تکست_خاص #عاشقانه #دخترونه #عشق
چقد بامزه بود ولی حیف گوشیم دستم نیست ی عکس ازش بگیرم! تا ربع نگاش میکردم دیگ خودمم خابم میومد دستمو اروم کشیدم رو موهاش لنتیِ جذاب! چشامو بستم که همون لحظه خوابم برد...
بیدار ک شدم ماهور بیدار بود و کنار در رژه میرف!
_ چیه!
+منتظرم ی خری رد شه حداقل در و بکوبم یکی باز کنه دیگ!
_ اهان ، خب بکوبون اون لامصبو همه بریزن اینجا دیگ
+هووف ترانه هووف از دست تو
میخاسم چیزی بگم ک صدای ما اومد
+ هیس زود اون روانداز اینارو جمع کن !
سریع انداختم ی گوشه و ماهور اروم در میزد...
یکی اومد نزدیک و بعد یکم بالا پایین کردن در باز شد...
رامین بود !
رامین ی نگا ب هردومون انداخت : اینجا چیکار میکنید؟!
+ یکم میش سرو صدا میومد اومدم ببینم چیه دیدم ترانه س بعد در بسته شد گویا مشکل داره!
رامین : ساعت 11 و من از ساعت 9 تو رو تو اتاق ندیدم!
ماهور ی برو گمشو بش گفت رامینوکنار زد...
رامین : خب برم ببینم بقیه چه نظری دارن!
ماهور با چشای در اومده از تعجب برگشت پیشش
+ رامین مسخره بازی بسه !
رامین : حالا بشین ببین
ماهور بیخیال شونه ای بالا انداخت رو رفت!
عجب ادمی ، منو اینهمه الاف کرد الات خودشو بیتفاوت نشون میده!
بیخیالش شدم و رفتم بیرون
رامین داشت نگام میکرد
_چیه!
رامین: هیچی ، امکانش صفره صفررر!
با تاسف سری تکون دادم و رد شدم همه شون از دم دیوونن.
اروم رفتم تو اتاق به اینا که همه خوابن
اووف لباس نداشتم دیشبم یه تیشرت و شلوار راحتی پادینا رو پوشیدم چیکار کنم! مانتومو پوشیدم رفتم بیرون و دم در اتاقی که پسرا بودن اینام که خوابن!! ساعت 11:10 رفتم تو حیاط پیش ماهور
_ خب!
+خب؟ تموم شد دیگ الان اونجا نیسیم باز چیه ترانه!؟
_ زهرمار پسره ی...
+ها ادامه بده ادامه بده ، چ زود پسرخاله میشی!
_ ببند ، بریم منو ببر خونه مون!
+ بلههه!
_ زود باش لباس ندارم، همه خوابن شرمنده و گرنه ب تو یکی نمیگفتم!
+ اونی ک وسیله ارتباطی از راه دوره چیه؟!
_ هر هر هر گوشی! خب!؟
+ کارش برداشتنه و شماره مشترک مورد نظرو گرفتنه ک امیرپارسا ی سوت نکشیده دم دره!
_ خیلی بامزه ای ، اگ نمی گفتی نمیفهمیدم! آژانس آژانس یا حاضرم نرم ولی ب پارسا زنگ نزنم!
+ تکلیفت با خودتم معلوم نیست! ولی ببین انقد منو نصیحت میکنی یکم خودت باش! کاملا واقعی!
_ واخ چ فلسفی ، ماهور میبریم یا نه؟
+ هوووف بریم
دم خونه نگه داشت
+ زود بیا!
_ باشه
سریع رفتم بالا و لباس برداشتم مامان درو باز کرد
مامان : ترانه تا الان خاب بودین نه!
_ اره ، سپهر اینا اومدن اینجا دیشب!؟
مامان : اره بچه م واسه خاب پادینا رو رسوند خونه اومد
_ او مای گاد ، چجوری دلش اومد پادینا بغلش نباشه!!
مامان : ترانه!
خندیدم _ والا داشتن له له میزدن ک
مامان چش غره رف : دوستات تا کی اینجان؟!...
#دورترین_نزدیک
#میم_نون
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #خاصترین #تکست_خاص #عاشقانه #دخترونه #عشق
۱۵.۳k
۲۸ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.