چندپارتی
#چندپارتی
دیر فهمیدم...~
پارت سوم
تا وارد شد دید که ات پشت یکی از میزا نشسته...هنوزم همونقدر وقت شناس بود...رفت و رو به روش نشست...
_سلام ات
+ سلام جناب پارک
فک نمیکرد توی هر کلمش اینقدر تیکه بندازه...
_چطوری؟
+ خوبم تو چی؟
_خوبم...ولی بعد رفتنت داغون شدم
+ بعد رفتن من؟ کی اون هرزه رو آورد تو خونه؟ اوه...ببخشید نباید به دوست دخترتون توهین میکردم شرمنده(طعنه)
_جدا شدم...
+ عه..فک میکردم همون جوری که اون روز گفتی عاشقشی
_راست میگفتی...هرزه بود و فقط دنبال پول من...
+ الان منو کشوندی اینجا که اینارو بهم بگی؟
_راستش... بعد اون روز کوفتی خواب آرومی ندارم!
+ الان چی ازم میخوای؟
_ منو ببخشی!
+ باشه بخشیدمت ... خداحافظ
بلند شد که بره...
_لطفا بشین هنوز حرفام تموم نشده!
ات اروم دوباره روی صندلی نشست
+ بگو میشنوم
_میخواستم...یه فرصتدیگه بهم بدی
+ فرصت؟
_میدونم خیلی بهت بد کردم...ولی الان دوباره که دیدمت عاشقت شدم
+ جیمین...تو قلبمو تیکه تیکه کردی...جلوی من با اون دختره ....
_اومدم تا دوباره تیکه های قلبتو بچسبونم
+ شرمندم یه تیکش گم شده!
_دست منه!
_ات...خواهش میکنم
+ هه...اقای پارت جیمین ازم خواهش کرد...چه افتخار بزرگی !(طعنه)
_ات..بزار دوباره کنارت بودنو تجربه کنم...بزار اینبار جبران کنم که دختر کوچولومو اذیت کردم...قول میدم این بار قدرتو بدونم
+ به حرفات فکر میکنم
_میشه یه هفتهای بهم خبر بدی؟
+ دوشنبه هفته دیگه همین کافه...بهت خبر میدم ولی اگه گفتم نه دیگه سمتم نیا..
_...خب حداقل باهم در ارتباط باشیم؟
+ هنوز شمارم همونه!
ات بلند شد و کیفشو روی کولش انداخت و از کافه خارج شد...جیمین که بعد از 9ماه دوباره حس خوشحالی رو چشید بلند شد و از کافه بیرون رفت و سوار ماشینش شد....به جونگ کوک زنگ زد...
_الو کوکی
&الو سلام هیونگ
_کوکی امشب باهمه پسرا بیاین خونم
&باشه هیونگ کاری نداری؟
_نه شب میبینمت
________-_____________________
پارت سوم آپ شد!
حمایت؟!
دیر فهمیدم...~
پارت سوم
تا وارد شد دید که ات پشت یکی از میزا نشسته...هنوزم همونقدر وقت شناس بود...رفت و رو به روش نشست...
_سلام ات
+ سلام جناب پارک
فک نمیکرد توی هر کلمش اینقدر تیکه بندازه...
_چطوری؟
+ خوبم تو چی؟
_خوبم...ولی بعد رفتنت داغون شدم
+ بعد رفتن من؟ کی اون هرزه رو آورد تو خونه؟ اوه...ببخشید نباید به دوست دخترتون توهین میکردم شرمنده(طعنه)
_جدا شدم...
+ عه..فک میکردم همون جوری که اون روز گفتی عاشقشی
_راست میگفتی...هرزه بود و فقط دنبال پول من...
+ الان منو کشوندی اینجا که اینارو بهم بگی؟
_راستش... بعد اون روز کوفتی خواب آرومی ندارم!
+ الان چی ازم میخوای؟
_ منو ببخشی!
+ باشه بخشیدمت ... خداحافظ
بلند شد که بره...
_لطفا بشین هنوز حرفام تموم نشده!
ات اروم دوباره روی صندلی نشست
+ بگو میشنوم
_میخواستم...یه فرصتدیگه بهم بدی
+ فرصت؟
_میدونم خیلی بهت بد کردم...ولی الان دوباره که دیدمت عاشقت شدم
+ جیمین...تو قلبمو تیکه تیکه کردی...جلوی من با اون دختره ....
_اومدم تا دوباره تیکه های قلبتو بچسبونم
+ شرمندم یه تیکش گم شده!
_دست منه!
_ات...خواهش میکنم
+ هه...اقای پارت جیمین ازم خواهش کرد...چه افتخار بزرگی !(طعنه)
_ات..بزار دوباره کنارت بودنو تجربه کنم...بزار اینبار جبران کنم که دختر کوچولومو اذیت کردم...قول میدم این بار قدرتو بدونم
+ به حرفات فکر میکنم
_میشه یه هفتهای بهم خبر بدی؟
+ دوشنبه هفته دیگه همین کافه...بهت خبر میدم ولی اگه گفتم نه دیگه سمتم نیا..
_...خب حداقل باهم در ارتباط باشیم؟
+ هنوز شمارم همونه!
ات بلند شد و کیفشو روی کولش انداخت و از کافه خارج شد...جیمین که بعد از 9ماه دوباره حس خوشحالی رو چشید بلند شد و از کافه بیرون رفت و سوار ماشینش شد....به جونگ کوک زنگ زد...
_الو کوکی
&الو سلام هیونگ
_کوکی امشب باهمه پسرا بیاین خونم
&باشه هیونگ کاری نداری؟
_نه شب میبینمت
________-_____________________
پارت سوم آپ شد!
حمایت؟!
- ۳.۲k
- ۱۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط