آتحدود یک ساعتی میشد تو راه بودیم پس چرا نمیرسیم

آت:حدود یک ساعتی میشد تو راه بودیم پس چرا نمی‌رسیم

آت:نامجون چقدر دیگه مونده مگه چقدر فاصله داره(نگران)
نامجون:نگران نباش نیم ساعت دیگه میرسیم
آت:هوفففففف
(نیم ساعت)
✓:خب رسیدیم ولی شما باید دوباره با همون مافیا تماس بگیرد ماهم میریم بجایی که نفهمه بعد که شما کشیدنش بیرون از عمارت من هم بعدا با نیرو هام میام
نامجون:باشه
نامجون:دوباره با شماره جیهوپ تماس گرفتم
ویو می یونگ :
میخواستم بازم برم اتاق شکجنه به جیهوپ سر بزنم که گوشیش زنگ خورد

می یونگ: حتما باید رفیق جیهوپ باشی هان تازه یادش افتادی حالا هم بناللل
نامجون:حرف دهنتو بفهم عمممم نمیخوای درو باز کنی بیام تو
می یونگ :چیییی
ت..تو..تو الان چی گفتی
نامجون:عمم بیا بریون عمارت موش کوچولو
می یونگ:......
نامجون:چیشدع ترسیدی اخیییی
گفتم بیا بیرون
(می یونگ اومد بیرون)
می یونگ :به به آت خانم تازه یاد شوهر جونت افتادی جیهوپ دیگه ماله من گمشو از اینجا
آت:خفه شو من همه چیو فهمیدم
فهمیدم که جیهوپم بهم خیانت نکرده
تو فقط خواستی زندگی مارو بهم بزنی هوممم
می یونگ :دیدی که موفقم شدم حالا هریبیی
..................
دیدگاه ها (۳)

آت:تا اومدم یه حرفی بزنم ک پلیسا ریختن جلو(بچه ها بادیگاردا ...

(یک ماه بعد)آت:یه چند روزی بود حال تهوع داشتم دلمم خیلی درد ...

نامجون:سلامآت: سلام بیا تونامجون:نه فقط زود برو آماده شو تا ...

کوک:پیداش کردم نامجون بلخرهفقط یه جای خیلی دوره(بچه ها عمارت...

سناریو وقتی تحریکشون می کنی و بعد میری تو اتاق و درو قفل میک...

سناریو وقتی تحریکشون می کنی و بعد میری تو اتاق و درو قفل میک...

تک پارتی بی تی اس 🌙وقتی عضو هشتمی و خانوادت زیاد بهت فشار می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط