همیشه

همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم
صدای غروب غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!
آرام تر که شدم،
شعری از دفاتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم
در آیینۀ اتاق
خیره می شوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده ای آخر؟؟

یغما_گلرویی
دیدگاه ها (۱)

می دانم همین روزهاآشوب دلم آرام می گیرددر حوالی پاییزهم قدم ...

دو دلم اینکه بیاید من معمولی راسر و سامان بدهدیا سر و سامان ...

و پروانه ایکه دلش رابه یک پلنگ باخته بود٬از ماهپیراهنیبرای ش...

به خاطر خودت می‌گویم دوستم داشته باشکه در سالن انتظار بلیط س...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط