پارت 29
#پارت_29
رفتم توی اتاقمو بعد عوض کردم لباسم خوابیدم ،،بیدار که شدم ارتین توی اتاقم بودو داشت با تلفن حرف میزد ، باید سر در میاوردم پس خودمو به خواب زدم ...
+ بله پدر بزرگ ، پس اینطور که شما میخوایید هر جفتشونو دست و پا بسته میارم خدمتتون ، نع نگران هیچی نباشید ،،، ارتام جادو شده اون اصلا ادم قبل نیست ، بله خوشحالم کع ازش نمیگذرید، پس فعلا ...
از اتاق رفت بیرون ، با این چیزایی که ارتین گفت پدر بزرگم دستور داده مارو دستگیر کنن پس باید با ساحل فرار کنم...
ساعت ۱ شبه و الان بهترین وقته ،،، لباسایی که توی کشوی اتاق بودو پوشیدمو نگه بان جلوی در اتاقمو بی هموش کردم ،، رفتم سمت اتاق ساحل ،، نگهبان اتاق اونم بی هوش کردم رفتم توی اتاق...
خوابیده بود ، اونقدر ناز بود کع دلم نمیومد بیدارش کنم اما الان وقت این چیزا نبود اروم تکونش دادمو صداش کردم کع پشتمشو باز کرد ...
- ساحل ... ساحلی ،، دختر پاشو
+ آ..آرتام چی شده ( با حالت خیلی خوابالویی گف)
- ( خندیدمو گفتم ) باید بریم زود باش لباساتو عوض کن
+ برای چی کجا میریم ؟
- مگه بهم اعتماد نداری ؟
+چرا دارم
اومدم حرفی بزنم که صدای ارتین از بیرون اومد، سریع رفتم زیر تخت قایم شدم بیچاره ساحل کپ کرده بود اما خب هر چی نباشه نوه اهورا خانه ، خودشو به خواب زد ،، ارتین اومد توی اتاق ،،،
× بیدار شو ببینم
+ چیشده تو اینجا چیمیکنی
× اون عوضیی کجاس
+ عوضیی کیه ؟
× اون ارتام کثافت
+اولا که حرف دهنتو بفهم دوما من چه میدونم ،، توی جیبمه بیا برش دار ...
× بل بل زبون شدی ، چیع دوباره دلت کتک میخواد
+ چیه میخوای بزنی خب بیا بزن من دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم
×حیف حیف که فعلا وقت ندارم با تو تلف کنم بعدا به حسابت میرسم
بعد رفت بیرون که ساحل گف از زیر تخت بیا بیرون ،، از نوع حرف زدنو کارش پشمام ریخته بود ...
- ترشی نخوری یه چیزی میشیا
+ مسخره ، روتو اونبری کن لباسمو عوض کنم
-بله چشم (بعدم خندیدم که یه مرض زیر لب گف)
+ خب کجا قراره بریم ....
رفتم توی اتاقمو بعد عوض کردم لباسم خوابیدم ،،بیدار که شدم ارتین توی اتاقم بودو داشت با تلفن حرف میزد ، باید سر در میاوردم پس خودمو به خواب زدم ...
+ بله پدر بزرگ ، پس اینطور که شما میخوایید هر جفتشونو دست و پا بسته میارم خدمتتون ، نع نگران هیچی نباشید ،،، ارتام جادو شده اون اصلا ادم قبل نیست ، بله خوشحالم کع ازش نمیگذرید، پس فعلا ...
از اتاق رفت بیرون ، با این چیزایی که ارتین گفت پدر بزرگم دستور داده مارو دستگیر کنن پس باید با ساحل فرار کنم...
ساعت ۱ شبه و الان بهترین وقته ،،، لباسایی که توی کشوی اتاق بودو پوشیدمو نگه بان جلوی در اتاقمو بی هموش کردم ،، رفتم سمت اتاق ساحل ،، نگهبان اتاق اونم بی هوش کردم رفتم توی اتاق...
خوابیده بود ، اونقدر ناز بود کع دلم نمیومد بیدارش کنم اما الان وقت این چیزا نبود اروم تکونش دادمو صداش کردم کع پشتمشو باز کرد ...
- ساحل ... ساحلی ،، دختر پاشو
+ آ..آرتام چی شده ( با حالت خیلی خوابالویی گف)
- ( خندیدمو گفتم ) باید بریم زود باش لباساتو عوض کن
+ برای چی کجا میریم ؟
- مگه بهم اعتماد نداری ؟
+چرا دارم
اومدم حرفی بزنم که صدای ارتین از بیرون اومد، سریع رفتم زیر تخت قایم شدم بیچاره ساحل کپ کرده بود اما خب هر چی نباشه نوه اهورا خانه ، خودشو به خواب زد ،، ارتین اومد توی اتاق ،،،
× بیدار شو ببینم
+ چیشده تو اینجا چیمیکنی
× اون عوضیی کجاس
+ عوضیی کیه ؟
× اون ارتام کثافت
+اولا که حرف دهنتو بفهم دوما من چه میدونم ،، توی جیبمه بیا برش دار ...
× بل بل زبون شدی ، چیع دوباره دلت کتک میخواد
+ چیه میخوای بزنی خب بیا بزن من دیگه چیزی واسه از دست دادن ندارم
×حیف حیف که فعلا وقت ندارم با تو تلف کنم بعدا به حسابت میرسم
بعد رفت بیرون که ساحل گف از زیر تخت بیا بیرون ،، از نوع حرف زدنو کارش پشمام ریخته بود ...
- ترشی نخوری یه چیزی میشیا
+ مسخره ، روتو اونبری کن لباسمو عوض کنم
-بله چشم (بعدم خندیدم که یه مرض زیر لب گف)
+ خب کجا قراره بریم ....
۲.۳k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.