پارت

#پارت_30

با هزار تا بدبختی از اون بیمارستان کوفتی زدیم بیرون ، و یه تاکسی گرفتم ...

+ جوابمو نمیخوای بدی ؟

- جواب چیو

+ کجا قراره بریم ؟

- نگران نباش

+ چجوری نگران نباشم بدون هیچ مقدمه ایی نصف شب منو از اون بیمارستان کوفتی کشیدی بیرون حالام هیچ توضیحی بهم نمیدی

- چی میخوای بگم

+ چرا فرار کردیمو کجا داریم میریم ؟

- علیسان میخواست دستگیرمون کنه الانم داریم میریم خونه من

+ خب مگ اونا ادرس خونتو ندارن ، خب میان پیدامون میکنن دیگه

- فک کردی احمقی چیزیم من ، هیچ بنی بشری از خونه من خبر دار نیست . الانم تا برسیم یکم استراحت کن

بدون هیچ حرفی فقط سر تکون دادو چشماشو بست ، یهو سرش روی شونم قرار گرفت ، اروم رفتم کنارو سرشو گذاشتم روی پام ، صورتش پر زخم بودو دیدن این زخما دلمو خون میکرد ....

نزدیکای صب بود که رسیدیم به ویلا ، ساحلو بیدار کردمو با مرده حساب کردم ،، رفتیم توی خونه ، همه جا رو خاک گرفته بود ، اخرین باری که اونجا بودم ۵ سال پیش بود ...

+ یا ابلفظل اینجا که یهمن خاک روشه

- الان بریم یه جا استراحت کنیم صب پا میشیم جم میکنیم

+ اوکی فقط کجا قراره بخوابم

- توی اتاق من

+ هویییی

- شوخی کردم بابا ، بیا بریم اتاق مهمانو نشونت بدم ...
دیدگاه ها (۰)

#پارت_31"" ساحل"" (زمان حال)اتاقمو بهم نشون دادو بعد یه شب ب...

#پارت_32گویشو جواب دادم که یهو با صدای داد بابام از جام پرید...

#پارت_29 رفتم توی اتاقمو بعد عوض کردم لباسم خوابیدم ،،بیدار ...

#پارت_28با لرزش دستای یخ ساحل از خواب پاشدم ، به دستاش نگا ک...

آبنبات تلخ

روز های بعد از تو

پارت جدید

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط