تو مال منی پارت ۱۱ قسمت ۲
-------------------------------------------------------
به خونه برگشتیم و کوک و به اتاق بردم
+دکتر چی بهت میگفت
×هیچی تمرینات جدید داد
چیزی نگفت و روی تخت دراز کشید..
+کتاب بخون برام
لبخندی زدم و گفتم: میرم بیارمش
×بعد از آوردن کتاب رو تخت کنار کوک نشستم و شروع کردم به خوندن..
×در خیابان های سرد پاریس قدم برمیداشت و قطرههای باران مانند اشکی بر تنش جاری میشد، گویی آسمان نیز به حالش میگریست، مانند روزهای پیش با خود میگفت، چرا، چه شد که اینگونه به آغوش تنهایی رسیدم، چه شد که دستانم گرمای خویش را در آب سرد فرو برد، اما باز نیز جوابی نیافت و مانند آسمان به حال خود خندید و گریست..
" عشق حس پاک و مقدسی که با هر چیزی نمیشه بهش رسید، عشق مثل وقتی که میدونی میری توی چاه ولی بازم انتخابش میکنی، به جنسیت و اخلاق و رفتار و رنگ پوست و هزار تا چیز دیگهام ربطی نداره، مگه لیلی زیبا بود که مجنون مثل بید براش به جنون میرسید..
عشق اون آب پاکی که با هیچ آلودگی کثیف نمیشه و اگه بشه وقتی به دریا بریزه پاک میشه، برای همین مرد سرد داستان روی کسی حساس شد که زمین تا آسمون باهاش تفاوت داشت، اون مهربونیشو بروز میداد برعکس سرگرد، اون زیاد حرف میزد برعکس سرگرد، اون بلند میخندید برعکس سرگرد، و اینا عشق و عجیب و بی پایان میکنه:)
#𝒑𝒂𝒓𝒕_11
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
ꨄ︎ #تو_مال_منی ꨄ︎
به خونه برگشتیم و کوک و به اتاق بردم
+دکتر چی بهت میگفت
×هیچی تمرینات جدید داد
چیزی نگفت و روی تخت دراز کشید..
+کتاب بخون برام
لبخندی زدم و گفتم: میرم بیارمش
×بعد از آوردن کتاب رو تخت کنار کوک نشستم و شروع کردم به خوندن..
×در خیابان های سرد پاریس قدم برمیداشت و قطرههای باران مانند اشکی بر تنش جاری میشد، گویی آسمان نیز به حالش میگریست، مانند روزهای پیش با خود میگفت، چرا، چه شد که اینگونه به آغوش تنهایی رسیدم، چه شد که دستانم گرمای خویش را در آب سرد فرو برد، اما باز نیز جوابی نیافت و مانند آسمان به حال خود خندید و گریست..
" عشق حس پاک و مقدسی که با هر چیزی نمیشه بهش رسید، عشق مثل وقتی که میدونی میری توی چاه ولی بازم انتخابش میکنی، به جنسیت و اخلاق و رفتار و رنگ پوست و هزار تا چیز دیگهام ربطی نداره، مگه لیلی زیبا بود که مجنون مثل بید براش به جنون میرسید..
عشق اون آب پاکی که با هیچ آلودگی کثیف نمیشه و اگه بشه وقتی به دریا بریزه پاک میشه، برای همین مرد سرد داستان روی کسی حساس شد که زمین تا آسمون باهاش تفاوت داشت، اون مهربونیشو بروز میداد برعکس سرگرد، اون زیاد حرف میزد برعکس سرگرد، اون بلند میخندید برعکس سرگرد، و اینا عشق و عجیب و بی پایان میکنه:)
#𝒑𝒂𝒓𝒕_11
#𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏
ꨄ︎ #تو_مال_منی ꨄ︎
۱۴.۳k
۱۴ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.