دو روز از اون اتفاق میگذره و من اصلا از اتاقم بیرون نیومد
دو روز از اون اتفاق میگذره و من اصلا از اتاقم بیرون نیومدم نمیخوام منو ببینن اگه منو ببینن اذیت میشن هعییی زندگی
...............
اعضا روی مبل کنار هم نشسته بودن که جین گفت
جین:پسرا ا.ت دوروزی میشه که از اتاقش نیومده بیرون کم کم دارم نگرانش میشم
تهیونگ:منم همینطور
نامجون:خیلی باهاش بد حرف زدیم زیاده روی کردیم باید ازش معذرت خواهی کنیم
جونگ کوک:اون وقت چجوری ازش معذرت خواهی کنیم؟
جیهوپ:چطوره بریم براش کلی لباس بخریم؟
جیمین:نه لباس نه چطوره براش خوراکی بگیریم؟
شوگا:امممم هر دوتاش چطوره؟
جین:خوبه
نامجون:زود باشین بریم دیگه
اعضا:بزن بریم
بعد از خرید اعضا برگشتن خونه
تهیونگ:خب کی میره ا.ت و بیاره؟
نامجون:من نمیرم
شوگا:منم نمیرم جیمین:منم همینطور
جین:منم نه
جیهوپ:من دیگه اصلا
جونگ کوک:رو من یکی دیگه حساب نکنید
تهیونگ:باشه بابا خودم میرم
تهیونگ از پله ها بالا رفت و در اتاق ا.ت رو زد
تهیونگ:ا.ت میشه بیای بیرون؟
ا.ت:چیه تهیونگ؟
تهیونگ:تو بیا بیرون کارت داریم
ا.ت:ب.باشه
یعنی چیکارم دارن؟ رفتم درو باز کردم
ا.ت:کارم داشتی تهیونگ(آروم)
تهیونگ:بیا پایین
ا.ت:باشه(آروم)
باهم دیگه رفتیم پایین دیدم پسرا دور هم جمع شدن و روی مبل نشستن
ا.ت:اتفاقی افتاده؟
نامجون:بیا بشین
رفتم نشستم
جین:ا.ت ما واقعا متاسفیم نباید باهات بدرفتاری میکردیم (نارلحت)
نامجون:خیلی پشیمونیم(ناراحت)
ا.ت:میدونم که چون من یهویی وارد گروه شدم تعجب کردین و عصبانی شدین و نمیخواستین که وارد گروهتون بشم بهتون حق میدم ولی من دوستون داشتم و وقتی دیدم اینطوری دارین باهام رفتار میکنید واقعا قلبم شکست(بغض)
شوگا:معذرت میخوایم(ناراحت)
اعضا:لطفا مارو ببخش
ا.ت:باشه میبخشم البته اگه دوباره مثل قبل باهام رفتار نکنید
اعضا:ا.تتتت
ا.ت:باشه باشه ببخشید(خنده)
دیدم جیمین . تهیونگ و جونگ کوک بلند شدن و رفتن به آشپز خونه و با یک عالمه کیسه اومدن بیرون
جونگ کوک:اینا برای تو هستش(لبخند خرگوشی)
ا.ت:ب. برای منه؟(تعجب)
تهیونگ:آره همش مال خودته(لبخند)
جیمین:بزارین دیگه دستم شکست
پسرا:جیمیننن
جیمین:چیه خب سنگینن
ا.ت:(خنده)
۱ سال بعد
یک سال از اون روز میگذره و من با اعضا رابطم خیلی خوب شده عملاًشدم خواهر کوچولو شون
پایان💖
...............
اعضا روی مبل کنار هم نشسته بودن که جین گفت
جین:پسرا ا.ت دوروزی میشه که از اتاقش نیومده بیرون کم کم دارم نگرانش میشم
تهیونگ:منم همینطور
نامجون:خیلی باهاش بد حرف زدیم زیاده روی کردیم باید ازش معذرت خواهی کنیم
جونگ کوک:اون وقت چجوری ازش معذرت خواهی کنیم؟
جیهوپ:چطوره بریم براش کلی لباس بخریم؟
جیمین:نه لباس نه چطوره براش خوراکی بگیریم؟
شوگا:امممم هر دوتاش چطوره؟
جین:خوبه
نامجون:زود باشین بریم دیگه
اعضا:بزن بریم
بعد از خرید اعضا برگشتن خونه
تهیونگ:خب کی میره ا.ت و بیاره؟
نامجون:من نمیرم
شوگا:منم نمیرم جیمین:منم همینطور
جین:منم نه
جیهوپ:من دیگه اصلا
جونگ کوک:رو من یکی دیگه حساب نکنید
تهیونگ:باشه بابا خودم میرم
تهیونگ از پله ها بالا رفت و در اتاق ا.ت رو زد
تهیونگ:ا.ت میشه بیای بیرون؟
ا.ت:چیه تهیونگ؟
تهیونگ:تو بیا بیرون کارت داریم
ا.ت:ب.باشه
یعنی چیکارم دارن؟ رفتم درو باز کردم
ا.ت:کارم داشتی تهیونگ(آروم)
تهیونگ:بیا پایین
ا.ت:باشه(آروم)
باهم دیگه رفتیم پایین دیدم پسرا دور هم جمع شدن و روی مبل نشستن
ا.ت:اتفاقی افتاده؟
نامجون:بیا بشین
رفتم نشستم
جین:ا.ت ما واقعا متاسفیم نباید باهات بدرفتاری میکردیم (نارلحت)
نامجون:خیلی پشیمونیم(ناراحت)
ا.ت:میدونم که چون من یهویی وارد گروه شدم تعجب کردین و عصبانی شدین و نمیخواستین که وارد گروهتون بشم بهتون حق میدم ولی من دوستون داشتم و وقتی دیدم اینطوری دارین باهام رفتار میکنید واقعا قلبم شکست(بغض)
شوگا:معذرت میخوایم(ناراحت)
اعضا:لطفا مارو ببخش
ا.ت:باشه میبخشم البته اگه دوباره مثل قبل باهام رفتار نکنید
اعضا:ا.تتتت
ا.ت:باشه باشه ببخشید(خنده)
دیدم جیمین . تهیونگ و جونگ کوک بلند شدن و رفتن به آشپز خونه و با یک عالمه کیسه اومدن بیرون
جونگ کوک:اینا برای تو هستش(لبخند خرگوشی)
ا.ت:ب. برای منه؟(تعجب)
تهیونگ:آره همش مال خودته(لبخند)
جیمین:بزارین دیگه دستم شکست
پسرا:جیمیننن
جیمین:چیه خب سنگینن
ا.ت:(خنده)
۱ سال بعد
یک سال از اون روز میگذره و من با اعضا رابطم خیلی خوب شده عملاًشدم خواهر کوچولو شون
پایان💖
- ۸.۸k
- ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط