ویو یونا
ویو یونا
با آلارم بیدار شدم دست و صورتمو شستم رفتم سرویس کارمو انجام دادم و اومدم بیرون صبحونه خوردم آماده شدم رفتم سر کار توی بار رسیدم امروز رئیس گفته بودی لباس قشنگ بپوشیم منم پوشیده بودم (اسلاید دوم) میگفتن یه مافیا میخواد بیاد امشب
پرش زمانی به شب )
نوشیدنی دادن دستم که ببرم میز هفت باید میبردم داشتم میرفتم که دیدم باید به میز اون مافیا که خیلی معروفه میبردم یکی دیگه هم پیشش بود داشتن مامعله می کردن اونی که پیشش نشسته بود رفت من رفتم نوشیدنی رو بدم که مافیا ازم پرسید اسمت و سنت
ویو یونگی
بعد از اینکه با آقای چانگ معامله اصلحه کردم اون رفت به یکی از ادمام گفتم
یونگی: با چندتا از آدما برید این مرده رو بکشید و پولمم ازش بگیرید
مرده :چشم قربان
بعد دیدم یه دختر خوشگل کیوت داره نوشیدنی رو میاره انگار عاشقش شده بودم
یونگی : اسمت و سنت
یونا : چی
یونگی: اسمت و سنت چیه
یونا : یونا ۲۴ سالمه
یونگی: تنها زندگی میکنی
یونا : بله
یونگی: خوبه تو دیگه می تونی بری
یونا : چشم
یونگی: این دختره رو بدزدید
مرده : چشم قربان
ویو یونا
بلاخره کارم تموم شد از همه خداحافظی کردم داشتم میرفتم خونه که یه ون مشکی جلوم رو گرفت میخواستم فرار کنم که یه دست مال جلوی دهنم گرفتن و سیا هی متعلق
با آلارم بیدار شدم دست و صورتمو شستم رفتم سرویس کارمو انجام دادم و اومدم بیرون صبحونه خوردم آماده شدم رفتم سر کار توی بار رسیدم امروز رئیس گفته بودی لباس قشنگ بپوشیم منم پوشیده بودم (اسلاید دوم) میگفتن یه مافیا میخواد بیاد امشب
پرش زمانی به شب )
نوشیدنی دادن دستم که ببرم میز هفت باید میبردم داشتم میرفتم که دیدم باید به میز اون مافیا که خیلی معروفه میبردم یکی دیگه هم پیشش بود داشتن مامعله می کردن اونی که پیشش نشسته بود رفت من رفتم نوشیدنی رو بدم که مافیا ازم پرسید اسمت و سنت
ویو یونگی
بعد از اینکه با آقای چانگ معامله اصلحه کردم اون رفت به یکی از ادمام گفتم
یونگی: با چندتا از آدما برید این مرده رو بکشید و پولمم ازش بگیرید
مرده :چشم قربان
بعد دیدم یه دختر خوشگل کیوت داره نوشیدنی رو میاره انگار عاشقش شده بودم
یونگی : اسمت و سنت
یونا : چی
یونگی: اسمت و سنت چیه
یونا : یونا ۲۴ سالمه
یونگی: تنها زندگی میکنی
یونا : بله
یونگی: خوبه تو دیگه می تونی بری
یونا : چشم
یونگی: این دختره رو بدزدید
مرده : چشم قربان
ویو یونا
بلاخره کارم تموم شد از همه خداحافظی کردم داشتم میرفتم خونه که یه ون مشکی جلوم رو گرفت میخواستم فرار کنم که یه دست مال جلوی دهنم گرفتن و سیا هی متعلق
- ۲.۵k
- ۱۶ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط