پارت ۲۱...
عشق ممنوعه...
کوک : خیس آب شده بودم رفتم دست بنده دادم بهش میدونستم خودشه !
بغلش کردم که یهو هولم داد ولی خب اونقدری دلتنگش بودم که توجهی نکنم .
جیمین : بغلم کردن بود دلم میخواست داد بزنم و بهش بگم دلم براش تنگ شده بهش بگم نمیتونستم بهشون خبر بدم دوست داشتم محکم بغلش کنم که یهو دیدم شوگا منو کشید عقب و یه مشت زد تو صورت جونکوک .
کوک هم خواست برگرده سمتش و بزنتش که رفتم وسطشون و نزاشتم که کوک...
کوک : برو کنار .
جیمین : کوک تو برو فک کن منو ندیدی .
کوک : خیلی بهم برخورد و بیشتر ناراحت شدم و رفتم .
شوگا : داشتی چه غلطی میکردی ؟
جیمین : باور کن فقط داشتم دنبال دستبندم میگشتم .
شوگا : تو بغل کوک؟
جیمین : ببین من ...(نمیخواستم بگم اون بغل کرد چون میترسیدم بلایی سرش بیاره و از یه طرف هم نمیدونستم چی بگم اصلا )
شوگا : من هرچی میخوام خوب باشم تو نمیزاری !
جیمین : خسته شدم مگه من بردتم ؟ اصلا چرا باید بهت گوش بدم؟
شوگا : فقط ببند .
شب :
تهیونگ : کوک چرا صورتت زخمه؟ چی شده؟
کوک : هیچی!
تهیونگ : ینی چی هیچی بگو چی شده؟
کوک : تهیونگ گفتم هیچی !(با داد و عصبانی)
تهیونگ : باشه (ناراحت)
کوک : ببخشید تهیونگ ولی امروز اصلا حوصله ندارم ! شب بخیر.
تهیونگ : ...اوهوم
کوک :
یعنی میخوای بگی که دیگه ما رو دوست نداره؟ عاشق اون عوضی شده؟ یعنی شوگا اونو دزدیده بود و اون فیلمو برای تهیونگ فرستاد؟
تهیونگ : امروز تولد جیمینه !
داشتم به جیمین فک میکردم که کوک اومد تو .
تهیونگ : کار داری؟
کوک : خب راستش...
تهیونگ : بگو کوک .
کوک : درباره جیمینه .
تهیونگ : جیمین؟ چیه؟
کوک : ببین خب جیمین نمرده ...
این همه زحمت کشیدم یه لایک کردن سخته!❤️💜
کوک : خیس آب شده بودم رفتم دست بنده دادم بهش میدونستم خودشه !
بغلش کردم که یهو هولم داد ولی خب اونقدری دلتنگش بودم که توجهی نکنم .
جیمین : بغلم کردن بود دلم میخواست داد بزنم و بهش بگم دلم براش تنگ شده بهش بگم نمیتونستم بهشون خبر بدم دوست داشتم محکم بغلش کنم که یهو دیدم شوگا منو کشید عقب و یه مشت زد تو صورت جونکوک .
کوک هم خواست برگرده سمتش و بزنتش که رفتم وسطشون و نزاشتم که کوک...
کوک : برو کنار .
جیمین : کوک تو برو فک کن منو ندیدی .
کوک : خیلی بهم برخورد و بیشتر ناراحت شدم و رفتم .
شوگا : داشتی چه غلطی میکردی ؟
جیمین : باور کن فقط داشتم دنبال دستبندم میگشتم .
شوگا : تو بغل کوک؟
جیمین : ببین من ...(نمیخواستم بگم اون بغل کرد چون میترسیدم بلایی سرش بیاره و از یه طرف هم نمیدونستم چی بگم اصلا )
شوگا : من هرچی میخوام خوب باشم تو نمیزاری !
جیمین : خسته شدم مگه من بردتم ؟ اصلا چرا باید بهت گوش بدم؟
شوگا : فقط ببند .
شب :
تهیونگ : کوک چرا صورتت زخمه؟ چی شده؟
کوک : هیچی!
تهیونگ : ینی چی هیچی بگو چی شده؟
کوک : تهیونگ گفتم هیچی !(با داد و عصبانی)
تهیونگ : باشه (ناراحت)
کوک : ببخشید تهیونگ ولی امروز اصلا حوصله ندارم ! شب بخیر.
تهیونگ : ...اوهوم
کوک :
یعنی میخوای بگی که دیگه ما رو دوست نداره؟ عاشق اون عوضی شده؟ یعنی شوگا اونو دزدیده بود و اون فیلمو برای تهیونگ فرستاد؟
تهیونگ : امروز تولد جیمینه !
داشتم به جیمین فک میکردم که کوک اومد تو .
تهیونگ : کار داری؟
کوک : خب راستش...
تهیونگ : بگو کوک .
کوک : درباره جیمینه .
تهیونگ : جیمین؟ چیه؟
کوک : ببین خب جیمین نمرده ...
این همه زحمت کشیدم یه لایک کردن سخته!❤️💜
۹.۲k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.