پسران هدفمند🥺💜
فصل دوم پارت ششم .
+عالی تهیونگ زنده بود و تمام این ۵ سال من تقریبا سر قبر خالی گریه کردمم دستت درد نکنه جین ازت انتظار نداشتم.
نامجون همه ی این حرفها رو با شدت عصبانیت زد یهو یادش اومد آرمیا اینجا هستن خودشو جمع کرد.
رو به آرمیا گفت:اهوم ببخشین من یکم حالم بده...
و فوری تالار رو ترک کرد..
جیهوپ:وای پسر تهیونگ خدا بگم چیکارت نکنه چرا نگفتی زنده یی؟
جیمین با گریه تهیونگو بغل گرفت و گفت:استاد خداروشکر ک زنده یی نمیدونی چقدر درد کشیدم.
تهیونگم متقابلا بغلش گرفت و با دستش محکم زد پشتش و گفت:جیمین میدونم چقدر دوستم داری و ناراحت شدی لازم نیست چیزی بگی...
بعد با لبخند جیمینو از بغلش خارج کرد به ترتیب اعضا رو بغل گرفت...
بعد متوجه ی آرمیا شد ک بعضیاشون از حال رفته بودن و بعضیاشونم از شدت تعجب دهانشون باز مونده بود...
تهیونگ به آرومی سلام کرد و گفت:خوشحالم ک باز شما آرمیا رو میبینم دلم براتون تنگ شده بود دوستتون دارم بچه ها...
آرمیا به خودشون اومدن و جیغ زدن...
تهیونگ سرجاش رفت و نشست کنار جانگ کوک ..
جانگ کوک: خوشحالم ک زنده یی هیونگ...
تهیونگ دستی به سر جانگ کوک کشید و گفت:من تا سر بانیمو نخورم از دنیا نمیرم ...
جانگ کوکم با دندانهای خرگوشیش خندید و دل تهیونگو برد...
جین:مثل اینکه نامجون نمیخواد تو تالار باشهه خیلی دلخوره..
جیهوپ:بهش حق بده اون به زمان نیاز داره تا زنده بودن تهیونگو هضم کنه..
شوگا:آره حق با جیهوپه..
جین سری تکان داد و رفت کنار تهیونگ رو به آرمیها گفت:این مراسم در اصل برای برگشتن تهیونگ و تشکیل دوباره ی bts ...
همه جیغ زدن و جین با دستش علامت سکوت داد و گفت:
و من میخوام اسم گروهمون رو از bts به ناجیان آرمی تغییر بدم به نظرم شما نیاز به یک حامی دارین و چه کسی بهتر از آیدلتون ازتون حمایت کنه...
جیمین و جیهوپ و جانگ کوک و تهیونگ و شوگا حرفهای جینو تایید کردن..
جین با لبخند جذابی گفت:پس تا زمانیکه زنده م قول میدم ازتون حمایت کنم لطفا به ما کمک کنیدد خدا نگه دار...
جین و بقیه تالار رو ترک کردن...
آرمیهام پراکنده شدن هضم زنده بودن تهیونگ برای اونایی ک بایسشون تهیونگ بود خیلی سخت بود(منظورم نویسنده ست)....😭
💜
نظر بدین🥺💜
خوشتون اومده از داستان؟
+عالی تهیونگ زنده بود و تمام این ۵ سال من تقریبا سر قبر خالی گریه کردمم دستت درد نکنه جین ازت انتظار نداشتم.
نامجون همه ی این حرفها رو با شدت عصبانیت زد یهو یادش اومد آرمیا اینجا هستن خودشو جمع کرد.
رو به آرمیا گفت:اهوم ببخشین من یکم حالم بده...
و فوری تالار رو ترک کرد..
جیهوپ:وای پسر تهیونگ خدا بگم چیکارت نکنه چرا نگفتی زنده یی؟
جیمین با گریه تهیونگو بغل گرفت و گفت:استاد خداروشکر ک زنده یی نمیدونی چقدر درد کشیدم.
تهیونگم متقابلا بغلش گرفت و با دستش محکم زد پشتش و گفت:جیمین میدونم چقدر دوستم داری و ناراحت شدی لازم نیست چیزی بگی...
بعد با لبخند جیمینو از بغلش خارج کرد به ترتیب اعضا رو بغل گرفت...
بعد متوجه ی آرمیا شد ک بعضیاشون از حال رفته بودن و بعضیاشونم از شدت تعجب دهانشون باز مونده بود...
تهیونگ به آرومی سلام کرد و گفت:خوشحالم ک باز شما آرمیا رو میبینم دلم براتون تنگ شده بود دوستتون دارم بچه ها...
آرمیا به خودشون اومدن و جیغ زدن...
تهیونگ سرجاش رفت و نشست کنار جانگ کوک ..
جانگ کوک: خوشحالم ک زنده یی هیونگ...
تهیونگ دستی به سر جانگ کوک کشید و گفت:من تا سر بانیمو نخورم از دنیا نمیرم ...
جانگ کوکم با دندانهای خرگوشیش خندید و دل تهیونگو برد...
جین:مثل اینکه نامجون نمیخواد تو تالار باشهه خیلی دلخوره..
جیهوپ:بهش حق بده اون به زمان نیاز داره تا زنده بودن تهیونگو هضم کنه..
شوگا:آره حق با جیهوپه..
جین سری تکان داد و رفت کنار تهیونگ رو به آرمیها گفت:این مراسم در اصل برای برگشتن تهیونگ و تشکیل دوباره ی bts ...
همه جیغ زدن و جین با دستش علامت سکوت داد و گفت:
و من میخوام اسم گروهمون رو از bts به ناجیان آرمی تغییر بدم به نظرم شما نیاز به یک حامی دارین و چه کسی بهتر از آیدلتون ازتون حمایت کنه...
جیمین و جیهوپ و جانگ کوک و تهیونگ و شوگا حرفهای جینو تایید کردن..
جین با لبخند جذابی گفت:پس تا زمانیکه زنده م قول میدم ازتون حمایت کنم لطفا به ما کمک کنیدد خدا نگه دار...
جین و بقیه تالار رو ترک کردن...
آرمیهام پراکنده شدن هضم زنده بودن تهیونگ برای اونایی ک بایسشون تهیونگ بود خیلی سخت بود(منظورم نویسنده ست)....😭
💜
نظر بدین🥺💜
خوشتون اومده از داستان؟
۳.۷k
۰۹ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.