ارسلان: همش خیره بودم به دیانا نمیدونم چرا ولی خب یجورایی
ارسلان: همش خیره بودم به دیانا نمیدونم چرا ولی خب یجورایی احساس غیرت میکردم
دیانا: ارباب زل زده بود به من و مهرداد واقعا داشتم خجالت میکشیدم
مهرداد : ما میریم تو حیاط هوا بخوریم من و دیانا
ارسلان: اوکی
دیانا: پاشدم رفتم و تو حیاط مشغول راه رفتن بودیم
مهرداد : دیانا چرا سر شام غذاتو نخوردی
دیانا: میل نداشتم
مهرداد: دیانا خواهش میکنم با من راحت باش نمیخوام از من خجالت بکشی دوس دارم باهام راحت باشید
دیانا: اوم ..... شروع کرد به بارون اومدن و مهرداد خیلی سعی کرد که برین داخل اما من میخواستم زیر بارون باشم که رفتیم پشت بوم امارت خیلی ویو قشنگی بود مهرداد رف چتر بیاره و منم خیره بودم به آسمون که کم کم سردم شد خیلی خیلی سردم شده بود اومدم برم که !......
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
دیانا: ارباب زل زده بود به من و مهرداد واقعا داشتم خجالت میکشیدم
مهرداد : ما میریم تو حیاط هوا بخوریم من و دیانا
ارسلان: اوکی
دیانا: پاشدم رفتم و تو حیاط مشغول راه رفتن بودیم
مهرداد : دیانا چرا سر شام غذاتو نخوردی
دیانا: میل نداشتم
مهرداد: دیانا خواهش میکنم با من راحت باش نمیخوام از من خجالت بکشی دوس دارم باهام راحت باشید
دیانا: اوم ..... شروع کرد به بارون اومدن و مهرداد خیلی سعی کرد که برین داخل اما من میخواستم زیر بارون باشم که رفتیم پشت بوم امارت خیلی ویو قشنگی بود مهرداد رف چتر بیاره و منم خیره بودم به آسمون که کم کم سردم شد خیلی خیلی سردم شده بود اومدم برم که !......
لایک ها به ده برسه پارت بعدی رو میزارم
۱۰.۸k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.