دنیا تو !
پارت : بیست یکم
جنی ویو
لباس پوشیدم منتظر تهیونگ بودم که بیاد اون موقع تنها چیزی که بهش فکر می کردم آینده بود
ته : خیلی منتظر موندی ؟
جنی: نه بریم
تهیونگ دستم گرفت اون تنها چیزی که می تون وجود من گرم کنه !
بعد چند دقیقه رسیدم به ساحل نشستیم ماه کامل واضح بود
ته : جنی چی کار داشتی ک گفتی بیایم اینجا ؟
جنی : ته می خواستم موضوع مهمی رو بگم
ته : باشه بگو
جنی : از تو می خوام که با دختر تاجر ازدواج کنی تهیونگ
ته : جنی این حرف ...
جنی : همین الان باید این دوست داشتن بزاری کنار این جوری هم تو زندگی آرومی داری هم من هم مردم
ته : این چ حرفی من تو رو دوست دارم
جنی : من فراموش کن خواهش می کنم و از اول شروع کن ولی قول بده این دفع خوش بخت شی
راوی
جنی این حرف زد لبخند ای زد که پشت اون لبخند درد پنهان شد بود تهیونگ که از حرف های جنی تعجب کرد بود فقدر خیره شد بود به صورت اش
جنی : من میریم تو هم بیا نگران میشن لطف کسی از صبحت هامون نفهم!
جنی از اونجا میره چون دیگ نمی تون بغض شو نگه دار همین طوری گریه می کرد انگار میان قطره اشک ها مسابقه دو بود !
دو هفته بد
جنی ویو
رزی جیمین قرار فردا باهم ازدواج کنند و همین طور ته قرار با یونا ازدواج کند اون دختر مناسب تر برای اون لبخنده تلخ
جیمین ولیعهد سرزمین و تهیونگ هم همین طور !
تهیونگ ویو
دوهفته از دیدار آخر من جنی می گذره ما به قصر خود مون آمدیم .دلم براش خیلی تنگ شد حالا فهمیدم چقدر دوست اش دارم ...
قرار با یونا ازدواج کنم واقع هیچ کاری نمی تونم کنم فقدر دلم برای گربه کوچولوم تنگ شد !
فردا
جنی ویو
واقعا خیلی خوشحال بودم که جیمین داره ازدواج می کنه داداشم هعی چقدر زود گذشت !
بلند شدم برای عروسی حاظر شدم دیگ وقت ش با این واقعیت کنار بیام تهیونگ مال من نیست دیگ دارع ازدواج می کنه...
لباس مجلسی کوتاه ای پوشیدن خیلی خوب شود بودن به هر حال عروسی برادرم بود و البته « عشق ام » خنده تلخی کردم رفتم پایین
کوک : حاظر شدی پرنسس ؟
جنی : ارع بریم مامان بابا کجان ؟
کوک : زودتر با کلاسکه رفتن
جنی : اوکی ماهم بریم
کوک : جنی ناراحت نیستی ؟
جنی : نه چرا ؟
کوک : خودتو به اون راه نزن
جنی : شاید یکم
کوک : مگه میشه من نمی تونم به این ک لیسا رو از دست بدم فکر کنم تو چطور آنقدر زود باهاش کنار اومدی ؟
جنی : میخوای گریه ام در بیاری آرایش ام خراب ش ؟
کوک : جدی ام جنی
جنی : خوب معلوم برا منم سخت منم دلم نمی خواست احساسات ام خورد ش ولی دیگ تموم شد اع
کوک : ۰۰۰
#سم #طنز_بی_تی_اس #طنز_کیدراما
#بی_تی_اس #میکس_کره_ای #کیوت #استری_کیدز #Stray_kids #Straykids #ارمی #اکسو #بلک_پینک #کیپاپ #کیپاپر #بی_تی_اس #اکسو #کیوت #سریال_کره_ای #کیدراما #کیدرامر #ارمی #کیپاپ #ویسگون #کلیپ #زیبایی_حقیقی #سم #طنز_بی_تی_اس #طنز_کیدرامای
جنی ویو
لباس پوشیدم منتظر تهیونگ بودم که بیاد اون موقع تنها چیزی که بهش فکر می کردم آینده بود
ته : خیلی منتظر موندی ؟
جنی: نه بریم
تهیونگ دستم گرفت اون تنها چیزی که می تون وجود من گرم کنه !
بعد چند دقیقه رسیدم به ساحل نشستیم ماه کامل واضح بود
ته : جنی چی کار داشتی ک گفتی بیایم اینجا ؟
جنی : ته می خواستم موضوع مهمی رو بگم
ته : باشه بگو
جنی : از تو می خوام که با دختر تاجر ازدواج کنی تهیونگ
ته : جنی این حرف ...
جنی : همین الان باید این دوست داشتن بزاری کنار این جوری هم تو زندگی آرومی داری هم من هم مردم
ته : این چ حرفی من تو رو دوست دارم
جنی : من فراموش کن خواهش می کنم و از اول شروع کن ولی قول بده این دفع خوش بخت شی
راوی
جنی این حرف زد لبخند ای زد که پشت اون لبخند درد پنهان شد بود تهیونگ که از حرف های جنی تعجب کرد بود فقدر خیره شد بود به صورت اش
جنی : من میریم تو هم بیا نگران میشن لطف کسی از صبحت هامون نفهم!
جنی از اونجا میره چون دیگ نمی تون بغض شو نگه دار همین طوری گریه می کرد انگار میان قطره اشک ها مسابقه دو بود !
دو هفته بد
جنی ویو
رزی جیمین قرار فردا باهم ازدواج کنند و همین طور ته قرار با یونا ازدواج کند اون دختر مناسب تر برای اون لبخنده تلخ
جیمین ولیعهد سرزمین و تهیونگ هم همین طور !
تهیونگ ویو
دوهفته از دیدار آخر من جنی می گذره ما به قصر خود مون آمدیم .دلم براش خیلی تنگ شد حالا فهمیدم چقدر دوست اش دارم ...
قرار با یونا ازدواج کنم واقع هیچ کاری نمی تونم کنم فقدر دلم برای گربه کوچولوم تنگ شد !
فردا
جنی ویو
واقعا خیلی خوشحال بودم که جیمین داره ازدواج می کنه داداشم هعی چقدر زود گذشت !
بلند شدم برای عروسی حاظر شدم دیگ وقت ش با این واقعیت کنار بیام تهیونگ مال من نیست دیگ دارع ازدواج می کنه...
لباس مجلسی کوتاه ای پوشیدن خیلی خوب شود بودن به هر حال عروسی برادرم بود و البته « عشق ام » خنده تلخی کردم رفتم پایین
کوک : حاظر شدی پرنسس ؟
جنی : ارع بریم مامان بابا کجان ؟
کوک : زودتر با کلاسکه رفتن
جنی : اوکی ماهم بریم
کوک : جنی ناراحت نیستی ؟
جنی : نه چرا ؟
کوک : خودتو به اون راه نزن
جنی : شاید یکم
کوک : مگه میشه من نمی تونم به این ک لیسا رو از دست بدم فکر کنم تو چطور آنقدر زود باهاش کنار اومدی ؟
جنی : میخوای گریه ام در بیاری آرایش ام خراب ش ؟
کوک : جدی ام جنی
جنی : خوب معلوم برا منم سخت منم دلم نمی خواست احساسات ام خورد ش ولی دیگ تموم شد اع
کوک : ۰۰۰
#سم #طنز_بی_تی_اس #طنز_کیدراما
#بی_تی_اس #میکس_کره_ای #کیوت #استری_کیدز #Stray_kids #Straykids #ارمی #اکسو #بلک_پینک #کیپاپ #کیپاپر #بی_تی_اس #اکسو #کیوت #سریال_کره_ای #کیدراما #کیدرامر #ارمی #کیپاپ #ویسگون #کلیپ #زیبایی_حقیقی #سم #طنز_بی_تی_اس #طنز_کیدرامای
۲۲.۳k
۱۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.