خاطره
خاطره
p: 6
من... دوسش دارم اوپا
&اره منم باور کردم
من ازش باردارم
&یعنی واقعا....
*ویو رایا*
با صدای منم به خودم امدم دفتر رو برداشتم یعنی انقدر زود یک هفته شد
م ارایا: رایا حالت خوبه تاحالا ندیدم کتاب بخونی
رایا: اره خوبم دیگه... راستی چرا انقدر زود امدی؟
م رایا: هیچی از شرکت بهم زنگ زدن گفتن باید برم وگرنه اخراج میشم
رایا: اها الان میری؟
م رایا: اره
رایا: منم دارم میریم یجای زود میام
م رایا: باشه
*ویو رایا*
رفتم حاضر شدم از خونه رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم رفتم جنگل و رفتم بالای همون کوه و رفتم تو قصر انگار برام اشنا بود ولی چرا باید یه قصر مال دوران قدیم تمیز باشه یا تا الان باید نابود میشد همجوری تو فکر بودم که یه صدای امد رفتم تو کمد قایم شدم
(علامت کوک * علامت مامانش ")
*خب ببین تا کی میخای بهش دورغ بگی
" نمیدونم راستی.... یادت هست که چی گفتی
*اره یادمه
(ویو رایا)
یه پیام برا مامانم نوشته «سلام مامان من ۱هفته میرم خونه ای یکی از دوستام» و جواب داد باشه وقتی رفتن منم رفتم رو تخت نشستم و اون دفترو خوندم
&ببین ا.ت تو چطور میتونی از قاتل مامان بابا بچه داشته باشی
خانوادش این کارو کردن
&ا.ت از توهم متنفرم (با لیلی رفت)
بازم باختم
*۷ماه بعد*
*ویو ا.ت*
الان حدودن یه نیم ساعتی بود بچه ام به دنیا امده بود ملکه مادر گفت تا وقتی خونه بدنم بند بیاد میتونم اینجا باشم چون دختر اورده بودم توی این مدت عاشق تهیونگ شدم ولی ملکه ی مادر چون از من متنفر بود هرشب به تهیونگ میگفت که بره پیش صیغه هاش
_ا.ت خیلی شبیه خودته
اهوم.. اسمشو چی بزارم
_نمیدونم... رایا خوبه
اره
«ویو رایا»
چرا رایا چرا اسمش رایا شد اشکال نداره اسممو دوست دارم
.....
p: 6
من... دوسش دارم اوپا
&اره منم باور کردم
من ازش باردارم
&یعنی واقعا....
*ویو رایا*
با صدای منم به خودم امدم دفتر رو برداشتم یعنی انقدر زود یک هفته شد
م ارایا: رایا حالت خوبه تاحالا ندیدم کتاب بخونی
رایا: اره خوبم دیگه... راستی چرا انقدر زود امدی؟
م رایا: هیچی از شرکت بهم زنگ زدن گفتن باید برم وگرنه اخراج میشم
رایا: اها الان میری؟
م رایا: اره
رایا: منم دارم میریم یجای زود میام
م رایا: باشه
*ویو رایا*
رفتم حاضر شدم از خونه رفتم بیرون یه تاکسی گرفتم رفتم جنگل و رفتم بالای همون کوه و رفتم تو قصر انگار برام اشنا بود ولی چرا باید یه قصر مال دوران قدیم تمیز باشه یا تا الان باید نابود میشد همجوری تو فکر بودم که یه صدای امد رفتم تو کمد قایم شدم
(علامت کوک * علامت مامانش ")
*خب ببین تا کی میخای بهش دورغ بگی
" نمیدونم راستی.... یادت هست که چی گفتی
*اره یادمه
(ویو رایا)
یه پیام برا مامانم نوشته «سلام مامان من ۱هفته میرم خونه ای یکی از دوستام» و جواب داد باشه وقتی رفتن منم رفتم رو تخت نشستم و اون دفترو خوندم
&ببین ا.ت تو چطور میتونی از قاتل مامان بابا بچه داشته باشی
خانوادش این کارو کردن
&ا.ت از توهم متنفرم (با لیلی رفت)
بازم باختم
*۷ماه بعد*
*ویو ا.ت*
الان حدودن یه نیم ساعتی بود بچه ام به دنیا امده بود ملکه مادر گفت تا وقتی خونه بدنم بند بیاد میتونم اینجا باشم چون دختر اورده بودم توی این مدت عاشق تهیونگ شدم ولی ملکه ی مادر چون از من متنفر بود هرشب به تهیونگ میگفت که بره پیش صیغه هاش
_ا.ت خیلی شبیه خودته
اهوم.. اسمشو چی بزارم
_نمیدونم... رایا خوبه
اره
«ویو رایا»
چرا رایا چرا اسمش رایا شد اشکال نداره اسممو دوست دارم
.....
۸.۷k
۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.