دو پارتی درخواستی
دو پارتی درخواستی
نویسنده: مرلین
وقتی عضو هشتمی و جونگکوک ازت بدش میاد و کاری میکنه اعضا هم همین فکرو بکنن
p1
ا.ت
سلام من ا.تم عضو هشتم گروه بی تی اس ۱۶ سالمه و عاشق دنس و موسیقیم و با اعضا خوب کنار میام ولی کوک همیشه اذیتم میکنه و از من بدش میاد
ی روز مثل همیشه از خواب بیدار شدم و روتینمو انجام دادم چون رژیم بودم نباید چیزی میخوردم رفتم تو اشپزخونه یخچالو باز کردم و سه تا دونه یخ برداشتم و خوردم بعدش رفتم باشگاه خونه و نیم ساعت ورزش کردم سریع ی دوش گرفتمو اماده شدم برم کمپانی که..
کوک: هوی ا.ت بیا اینجا*سرد*
ا.ت: بله؟
کوک: نبینم تو کنسرت خودنمایی کنی
ا.ت: برای چی به تو ربطی نداره
کوک: جواب بزرگتر تو میدی؟
سیلی محکمی به ا.ت میزنه و چون ا.ت رژیم یخ داشت و ضعیف بود زودی از هوش میره
کوک: هی هی ا.ت فک نکن باورم شده(سرد)
ا.ت:...
کوک: ا.ت؟(نگران)
کوک
درسته ازش بدم میاد ولی وقتی دیدم قالب یخ روی میزه فهمیدم ا.ت رژیم یخ گرفته بود و ضعیف بوده برای همین از هوش رفته بود سریع داد زدم
کوک: بچه هاااااا
ته
شنیدم کوک داره داد میزنه رفتم پایین دیدم ا.ت از هوش رفته
ته: کوک چیکار کردی مگه نمیدونی اون رژیمه *داد*
ته ا.تو بلند کرد و با اعضا سریع رفتن بیمارستان خصوصی خودشون برای ابنکه کسی نیاد جلوشون عکسو فیلم بگیره
دکتر: خوشبختانه ایشون بهوش اومدن اما لطفا مواظبشون باشید چون خیلی بدنشون ضعیف هست
نامجون: بله حتما ممنون*سرد*
جیهوپ: الان میتونیم ببینیمش؟
دکتر: بله
ا.ت
وقتی بهوش اومدم توی ی اتاق بودم که انگار بیمارستان بود *ا.ت چون اعضا باهاش سرد شده بود اونم فقط بخاطر کوک میدونست برای اعضا مهم نیست و فقط ته باهاش خوب بود
ا.ت
همه اعضا اومدن داخل اتاق و نگاه سردی نسبت بهم داشتن و ته فقط نگران بود
نامجون: ا.ت بهت نگفتم با کوک در نیوفت؟*سرد*
شوگا: همش تقصیر خودته خوبت میاد درس عبرتی میشه برات *بم و سرد*
ا.ت بغض بدی تو گلوش بود
ته: ا.ت؟ خوبی؟ رژیمو ترک کن تو خودت لاغری چرا رژیم گرفتی*نگران*
ا.ت: هیت های لعنتی!
ته:گورباباشون تو باید به خودت اعتماد داشته باشی ا.ت!
کوک: ته ا.ت باعث شد اون روز هیت بگیری چرا هنوز اینقدر برات مهمه؟
کوک: ا.ت باعث شد من اون روز لیریکم رو یادم بره! باعث شد هممون عصبی بشیم الانم بهتره تنهاش بزاریم
همه اعضا تایید کردن و ته هم با حرفای کوک قانع شد و باهاشون رفت
ا.ت تو تنهایی خودس خیلی گریه کرد و افسرده شده بود
ا.ت
راه افتادم به سمت خونه خودم رفت بالا تو خونه تصمیم گرفتم....
نویسنده: مرلین
وقتی عضو هشتمی و جونگکوک ازت بدش میاد و کاری میکنه اعضا هم همین فکرو بکنن
p1
ا.ت
سلام من ا.تم عضو هشتم گروه بی تی اس ۱۶ سالمه و عاشق دنس و موسیقیم و با اعضا خوب کنار میام ولی کوک همیشه اذیتم میکنه و از من بدش میاد
ی روز مثل همیشه از خواب بیدار شدم و روتینمو انجام دادم چون رژیم بودم نباید چیزی میخوردم رفتم تو اشپزخونه یخچالو باز کردم و سه تا دونه یخ برداشتم و خوردم بعدش رفتم باشگاه خونه و نیم ساعت ورزش کردم سریع ی دوش گرفتمو اماده شدم برم کمپانی که..
کوک: هوی ا.ت بیا اینجا*سرد*
ا.ت: بله؟
کوک: نبینم تو کنسرت خودنمایی کنی
ا.ت: برای چی به تو ربطی نداره
کوک: جواب بزرگتر تو میدی؟
سیلی محکمی به ا.ت میزنه و چون ا.ت رژیم یخ داشت و ضعیف بود زودی از هوش میره
کوک: هی هی ا.ت فک نکن باورم شده(سرد)
ا.ت:...
کوک: ا.ت؟(نگران)
کوک
درسته ازش بدم میاد ولی وقتی دیدم قالب یخ روی میزه فهمیدم ا.ت رژیم یخ گرفته بود و ضعیف بوده برای همین از هوش رفته بود سریع داد زدم
کوک: بچه هاااااا
ته
شنیدم کوک داره داد میزنه رفتم پایین دیدم ا.ت از هوش رفته
ته: کوک چیکار کردی مگه نمیدونی اون رژیمه *داد*
ته ا.تو بلند کرد و با اعضا سریع رفتن بیمارستان خصوصی خودشون برای ابنکه کسی نیاد جلوشون عکسو فیلم بگیره
دکتر: خوشبختانه ایشون بهوش اومدن اما لطفا مواظبشون باشید چون خیلی بدنشون ضعیف هست
نامجون: بله حتما ممنون*سرد*
جیهوپ: الان میتونیم ببینیمش؟
دکتر: بله
ا.ت
وقتی بهوش اومدم توی ی اتاق بودم که انگار بیمارستان بود *ا.ت چون اعضا باهاش سرد شده بود اونم فقط بخاطر کوک میدونست برای اعضا مهم نیست و فقط ته باهاش خوب بود
ا.ت
همه اعضا اومدن داخل اتاق و نگاه سردی نسبت بهم داشتن و ته فقط نگران بود
نامجون: ا.ت بهت نگفتم با کوک در نیوفت؟*سرد*
شوگا: همش تقصیر خودته خوبت میاد درس عبرتی میشه برات *بم و سرد*
ا.ت بغض بدی تو گلوش بود
ته: ا.ت؟ خوبی؟ رژیمو ترک کن تو خودت لاغری چرا رژیم گرفتی*نگران*
ا.ت: هیت های لعنتی!
ته:گورباباشون تو باید به خودت اعتماد داشته باشی ا.ت!
کوک: ته ا.ت باعث شد اون روز هیت بگیری چرا هنوز اینقدر برات مهمه؟
کوک: ا.ت باعث شد من اون روز لیریکم رو یادم بره! باعث شد هممون عصبی بشیم الانم بهتره تنهاش بزاریم
همه اعضا تایید کردن و ته هم با حرفای کوک قانع شد و باهاشون رفت
ا.ت تو تنهایی خودس خیلی گریه کرد و افسرده شده بود
ا.ت
راه افتادم به سمت خونه خودم رفت بالا تو خونه تصمیم گرفتم....
- ۸.۴k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط