چند پارتی
چند پارتی
نویسنده: مرلین
وقتی اکست رو بعد چند سال میبینی
p1
ویو ا.ت
صبح با آلارم گوشیم از خواب نازنینم بیدار شدم..
ا.ت: ای خدااااا باز صبح شد باز بدبختیای من شروع شدددد *میزنه تو گوشیش* تو یکی خفه شوووو حوصلتو ندارم بزار بخوابم..
بیدار شدم رفتم لباس خوابمو با ی لباس راحتی عوض کردم و بعد رفتم پایین رفام دشویی کارای لازم رو انجام دادم ( میخوای کارای لازم هم بگم؟ 😐)
بعد رفتم صبحونه خوردم رفتم تلویزیون رو روشن کردم هیچ برنامه ای نداشت
رفتم سمت گوشیم بازش کردم دیدم برام از ی شماره ی ناشناس پیام اومده تعجب کردم و بازش کردم نوشته بود
ـــ: دلم برات تنگ شده بیبی
براش نوشتم
ا.ت: تو دیگه چه خریی؟
ـــ: به همین زودی یادت رفت؟
ا. ت: هر چقد فکر کردم یادم نمیومد
بیخیال قضیه شدم و شمارشو حذف کردم و گوشیمو گذاشتم کنار
ا. ت
گشنم بود رفتم در یخچال رو باز کردم دیدم هیچی نیست با دست محکم زدم تو سر خودم
ا. ت: خدایی الان کی حوضله داره بره خرید؟ یخچال بیا تو برو خرید کن واسه خونه
ا. ت
لبتس پوشیدم رفتم بیرون فروشگاه چند خیابون دور تر از خونه بود خرید کردم اومدم خونه نودل هارو باز کردم ابجوش گذاشتم و سبزیجات رو ریختم سس و ادویه و... ( گشادی آی گشادی)
بعد از اینکه درست شد رفتم خوردم رفتم تو اتاق تا کتاب بخونم که برای گوشیم پیام فرستاده شد
رفتم رمز گوشیمو زدمو وارد پیام ها شدم دیدم...
نویسنده: مرلین
وقتی اکست رو بعد چند سال میبینی
p1
ویو ا.ت
صبح با آلارم گوشیم از خواب نازنینم بیدار شدم..
ا.ت: ای خدااااا باز صبح شد باز بدبختیای من شروع شدددد *میزنه تو گوشیش* تو یکی خفه شوووو حوصلتو ندارم بزار بخوابم..
بیدار شدم رفتم لباس خوابمو با ی لباس راحتی عوض کردم و بعد رفتم پایین رفام دشویی کارای لازم رو انجام دادم ( میخوای کارای لازم هم بگم؟ 😐)
بعد رفتم صبحونه خوردم رفتم تلویزیون رو روشن کردم هیچ برنامه ای نداشت
رفتم سمت گوشیم بازش کردم دیدم برام از ی شماره ی ناشناس پیام اومده تعجب کردم و بازش کردم نوشته بود
ـــ: دلم برات تنگ شده بیبی
براش نوشتم
ا.ت: تو دیگه چه خریی؟
ـــ: به همین زودی یادت رفت؟
ا. ت: هر چقد فکر کردم یادم نمیومد
بیخیال قضیه شدم و شمارشو حذف کردم و گوشیمو گذاشتم کنار
ا. ت
گشنم بود رفتم در یخچال رو باز کردم دیدم هیچی نیست با دست محکم زدم تو سر خودم
ا. ت: خدایی الان کی حوضله داره بره خرید؟ یخچال بیا تو برو خرید کن واسه خونه
ا. ت
لبتس پوشیدم رفتم بیرون فروشگاه چند خیابون دور تر از خونه بود خرید کردم اومدم خونه نودل هارو باز کردم ابجوش گذاشتم و سبزیجات رو ریختم سس و ادویه و... ( گشادی آی گشادی)
بعد از اینکه درست شد رفتم خوردم رفتم تو اتاق تا کتاب بخونم که برای گوشیم پیام فرستاده شد
رفتم رمز گوشیمو زدمو وارد پیام ها شدم دیدم...
- ۱۵.۱k
- ۲۶ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط