𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝒰𝓃𝓀𝓃𝑜𝓌𝓃 𝒹𝑒𝓈𝓉𝒾𝓃𝒶𝓉𝒾𝑜𝓃
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁴¹
(ا.ت رو گذاشت روی تخت و پتو رو کشید روش)
×چی ش...
-هیسس! بریم بیرون صحبت کنیم!
....
•×چی شد!!!!!
-(جریان رو تعریف کرد)و بعد جک فرار کرد، دیدم ا.ت افتاده روی زمین بخاطر سرمای زیاد بود بگو طبیب دربار بیاد و معاینش کنه!
×اخیی،داداش ولی تو؟؟
•جونگ کوک داره ازت خون میره!
-چیزی نیست یه چندتا خراش کوچیکه! میخوام استراحت کنم میرم اتاق کارم به خدمتکارا و شاه و ملکه هم بگو نمیتونیم برای شام بیایم سالن غذاخوری!
×اما امروز......
•ول کن! مطمئنا جونگکوک براش مهم نیست
×درسته!
(شب)
+″وقتی بیدار شدم روی تخت بودم! چط...وری؟ که دیدم شاهزاده داخل بالکن ایستاده و داره میاد داخل ازش بابت اینکه توی دردسر امداختمش عذر خواهی کردم″
+عذر میخوام
-هوم
+من چطوری؟یعنی!
- بی هوش شدی اوردمت(سرد)
+شما،حالتون خوبه که نه؟
-اره....
(در زدن )
-بیا تو!(عصبی)
&سرورم!(تعظیم)
-گفتم برای شام نمیایم!
&سرورم شاه و ملکه اصرار خیلی شدیدی داشتن که شما و پرنسس بیاین پایین!
-باشه بگو الان میایم(کلافه)
𝐏𝐚𝐫𝐭:⁴¹
(ا.ت رو گذاشت روی تخت و پتو رو کشید روش)
×چی ش...
-هیسس! بریم بیرون صحبت کنیم!
....
•×چی شد!!!!!
-(جریان رو تعریف کرد)و بعد جک فرار کرد، دیدم ا.ت افتاده روی زمین بخاطر سرمای زیاد بود بگو طبیب دربار بیاد و معاینش کنه!
×اخیی،داداش ولی تو؟؟
•جونگ کوک داره ازت خون میره!
-چیزی نیست یه چندتا خراش کوچیکه! میخوام استراحت کنم میرم اتاق کارم به خدمتکارا و شاه و ملکه هم بگو نمیتونیم برای شام بیایم سالن غذاخوری!
×اما امروز......
•ول کن! مطمئنا جونگکوک براش مهم نیست
×درسته!
(شب)
+″وقتی بیدار شدم روی تخت بودم! چط...وری؟ که دیدم شاهزاده داخل بالکن ایستاده و داره میاد داخل ازش بابت اینکه توی دردسر امداختمش عذر خواهی کردم″
+عذر میخوام
-هوم
+من چطوری؟یعنی!
- بی هوش شدی اوردمت(سرد)
+شما،حالتون خوبه که نه؟
-اره....
(در زدن )
-بیا تو!(عصبی)
&سرورم!(تعظیم)
-گفتم برای شام نمیایم!
&سرورم شاه و ملکه اصرار خیلی شدیدی داشتن که شما و پرنسس بیاین پایین!
-باشه بگو الان میایم(کلافه)
۲.۳k
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.