Part²²
Part²²
_گفتم...عایییی(سردرد)
+تهیونگ خوبی؟
_(از روی تخت افتاد و روی زانو هاش نشست)الان وقتش نیست...(شخصیتش عوض شد،این شخصیت جدیدشه)
ویو ات
دیدم چشماش سبز شده...صورتشو اورد بالا و تا منو دید لپاش قرمز شد
_تو اتی؟(خجالتی)
+شعت...آره...(لبخند)
تا به حال ندیده بودم خجالتی بشه...اینم یکی از شخصیتای دیگشه؟...
_تهیونگ خیلی به فکرته...
+اوهوم...مگه تو تهیونگ نیستی؟
_نه..تهیونگ یکی از شخصیتای منه که یه جورایی شخصیت اصلیه این جسمه...
+پس تو کی هستی؟
_من ته ته ام...
+چه کیوت(خنده)
_اوهوم...(لبخند مستطیلی)
+خب نظرتو درباره تهیونگ بگو
_اون ترکیبی از همه ی شخصیتاشه و منم توی خودش داره ولی همیشه اونجوری نیست
+اوهوم...
_خب دیگه از اتاق بریم بیرون؟
+نه نه آبروی تهیونگ میره...
_خب...باشه
+تو توی اتاق بمون گوشیم که داری پس اگه اتفاقی افتاد یا چیزی خواستی با گوشی بهم زنگ بزن
_اوم...اوک
+من رفتم
_خدافظ
از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی حیاط.داشتم قدم میزدم.خیلی بزرگ بود...احساس کردم یه چیز نرم روی سرم افتاده...دیدم داره برف میاد...سریع رفتم توی خونه و کاپشنمو از توی اتاقم برداشتم و رفتم توی حیاط.طی این چند دقیقه برف داشت همه جارو میپوشوند..داشتم برفو برمیداشتم که گوشیم زنگ خورد
ویو ته ته
داشت برف میومد و میخواستم برم با ات بازی کنم پس گوشیو برداشتم..خوبه انگشتی بود..رفتم توی مخاطبین...گیج شدم کدومو بزنم...دیدم توی مخاطبین جوجه هست..شاید اته...به شمارش زنگ زدم و وقتی جواب داد ات بود...
+چیشده ته ته؟
_میشه منم بیام پایین؟
+خب...بزار بیام پیشت ببینم چی میشه
ویو ات
رفتم توی اتاق ته
+ته ته تا میخوایم بریم پایین سیس جدی بگیر
_اوم...اوکی
+خب بزار کاپشنتو پیدا کنم...پیدا کردم..بیا نزدیک
_(رفت نزدیکش)چقدر کوتاهی(خنده مستطیلی)
+هوف...تموم شد بیا بریم پایین فقط سیس جدیو یادت نره
_اوکی(خنده)
ویو ات
ته ته با سیس جدی باهام اومد پایین و وقتی رفتیم توی حیاط شروع کردیم بازی کردن که...
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
_گفتم...عایییی(سردرد)
+تهیونگ خوبی؟
_(از روی تخت افتاد و روی زانو هاش نشست)الان وقتش نیست...(شخصیتش عوض شد،این شخصیت جدیدشه)
ویو ات
دیدم چشماش سبز شده...صورتشو اورد بالا و تا منو دید لپاش قرمز شد
_تو اتی؟(خجالتی)
+شعت...آره...(لبخند)
تا به حال ندیده بودم خجالتی بشه...اینم یکی از شخصیتای دیگشه؟...
_تهیونگ خیلی به فکرته...
+اوهوم...مگه تو تهیونگ نیستی؟
_نه..تهیونگ یکی از شخصیتای منه که یه جورایی شخصیت اصلیه این جسمه...
+پس تو کی هستی؟
_من ته ته ام...
+چه کیوت(خنده)
_اوهوم...(لبخند مستطیلی)
+خب نظرتو درباره تهیونگ بگو
_اون ترکیبی از همه ی شخصیتاشه و منم توی خودش داره ولی همیشه اونجوری نیست
+اوهوم...
_خب دیگه از اتاق بریم بیرون؟
+نه نه آبروی تهیونگ میره...
_خب...باشه
+تو توی اتاق بمون گوشیم که داری پس اگه اتفاقی افتاد یا چیزی خواستی با گوشی بهم زنگ بزن
_اوم...اوک
+من رفتم
_خدافظ
از اتاق رفتم بیرون و رفتم توی حیاط.داشتم قدم میزدم.خیلی بزرگ بود...احساس کردم یه چیز نرم روی سرم افتاده...دیدم داره برف میاد...سریع رفتم توی خونه و کاپشنمو از توی اتاقم برداشتم و رفتم توی حیاط.طی این چند دقیقه برف داشت همه جارو میپوشوند..داشتم برفو برمیداشتم که گوشیم زنگ خورد
ویو ته ته
داشت برف میومد و میخواستم برم با ات بازی کنم پس گوشیو برداشتم..خوبه انگشتی بود..رفتم توی مخاطبین...گیج شدم کدومو بزنم...دیدم توی مخاطبین جوجه هست..شاید اته...به شمارش زنگ زدم و وقتی جواب داد ات بود...
+چیشده ته ته؟
_میشه منم بیام پایین؟
+خب...بزار بیام پیشت ببینم چی میشه
ویو ات
رفتم توی اتاق ته
+ته ته تا میخوایم بریم پایین سیس جدی بگیر
_اوم...اوکی
+خب بزار کاپشنتو پیدا کنم...پیدا کردم..بیا نزدیک
_(رفت نزدیکش)چقدر کوتاهی(خنده مستطیلی)
+هوف...تموم شد بیا بریم پایین فقط سیس جدیو یادت نره
_اوکی(خنده)
ویو ات
ته ته با سیس جدی باهام اومد پایین و وقتی رفتیم توی حیاط شروع کردیم بازی کردن که...
لایک:⁴⁰
کامنت:³⁵
۱۷.۰k
۱۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.