داشتم به این فکر می کردم

داشتم به این فکر می کردم
چگونه به مادرم بگویم به پدرم بگوید
اجازه بدهد مادرم به مادرت بگوید
به پدرت بگوید اجازه بدهد
بیاییم خواستگاری که یک بی پدر مادری
خود به تنهایی شیرین !
وسط آن همه غریبه
جلوی پای تو زانو زد و یک انگشتر از جعبه درآورد ...
و تو ریز خندیدی

#رسول_ادهمی
دیدگاه ها (۳)

تا آمدم بدزدمتپدرت رییس جمهور شدبا چند محافظ غول پیکر.برادرت...

تو دل بَستی به معشوقی که خود، معشوق ها داردرها کن ای دل غافل...

نه سیاسی‌امنه از چپ و راست و تندرو و محافظه کار، سر در می‌آو...

یا مـن چشمِ او شفــــا....

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط