رمان شازده کوچولو
رمان شازده کوچولو
پارت ۶۸
دیانا :به لجم ادامه دادم گفتم حالا شایدم یکی دیگه اوردم
ارسلان: من فقط دختر میخوام
دیانا: دست تو نیست
ارسلان: با حرص بهش نگاه کردم
دیانا: فکرشو بکن یه پسر خوشگل و جذاب چشای قشنگ و بادومی موهای خوش حالت آخ خدا دلم پر میکشه یه همچین بچه ای رو تو بغلم بگیرم بهش شیر بدم لالایی بخونم
ارسلان: اون بی جا میکنه خوشگل باشه
دیانا: یعنی فکر میکنی بچه ای که من مامانشم خوشگل نشه
ارسلان: اون وقت کدوم .... باباشه
دیانا: دختر کوچولویی که هنوز بیدار بود و خنده میکرد و بغل گرفتم و رو بهش لب زدم خدا میدونه هرکی صلاحه
ارسلان: به صلاحی نشونت بدم هزارتا صلاح از بغلش بزنه بیرون دیانا خانم
دیانا: عصبی نشو عه
ارسلان: از حرص رگ گردنم زده بود بیرون
دیانا: الهی چرا آنقدر حرص میخوری
بچه ها چرا انقدر کم شدید 🥺😢
پارت ۶۸
دیانا :به لجم ادامه دادم گفتم حالا شایدم یکی دیگه اوردم
ارسلان: من فقط دختر میخوام
دیانا: دست تو نیست
ارسلان: با حرص بهش نگاه کردم
دیانا: فکرشو بکن یه پسر خوشگل و جذاب چشای قشنگ و بادومی موهای خوش حالت آخ خدا دلم پر میکشه یه همچین بچه ای رو تو بغلم بگیرم بهش شیر بدم لالایی بخونم
ارسلان: اون بی جا میکنه خوشگل باشه
دیانا: یعنی فکر میکنی بچه ای که من مامانشم خوشگل نشه
ارسلان: اون وقت کدوم .... باباشه
دیانا: دختر کوچولویی که هنوز بیدار بود و خنده میکرد و بغل گرفتم و رو بهش لب زدم خدا میدونه هرکی صلاحه
ارسلان: به صلاحی نشونت بدم هزارتا صلاح از بغلش بزنه بیرون دیانا خانم
دیانا: عصبی نشو عه
ارسلان: از حرص رگ گردنم زده بود بیرون
دیانا: الهی چرا آنقدر حرص میخوری
بچه ها چرا انقدر کم شدید 🥺😢
- ۳.۹k
- ۲۸ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط