اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
اشتباه بزرگی به اسم اعتماد...
پارت پانزدهم
_
امروز روزی بود که با یونگی به سئول برمیگشتند ...ا.ت خبر اومدنش رو به جیهوپ گفت چون جیهوپ بهترین دوستش بود ...
به سئول رسیدن یونگی ا.ت و جیمین رو به عمارت پارک(عمارت جیمین)
ا.ت جیهوپ رو جلو دید
از ماشین پیاده شد بلند اسم جیهوپ رو داد زد و سمتش دوید و محکم بغلش کرد
ات:اوپسس جیهوپا میرفتی داخل دیگه ...دلم برات تنگ شده بود هوپی ژونمم (خنده)
@(خنده)هومم منم دلم برای یه جوجه کوچولو تنگ شده بود
ا.ت از بغل جیهوپ بیرون اومد و آروم زد تو سرش ...
ات:من جوجه نیستم !
جیمین و تهیونگ و یونگی و سولهی که شاهد ماجرا بودند خنده آرومی کردند
جیمین از ماشین پیاده شد و وارد عمارت شد
#جیمین:بیاید بریم تو
یونگی:نه من باید برم عمارتم کار دارم .. خداحافظ
جیمین لبخندی زد:باشه...ممنون شمارت رو دارم ...بهت زنگ میزنم
یونگی:اوکی
یونگی حرکت کرد و رفت تا تهیونگ رو برسونه
وارد عمارت شدند
@ببینم چیشد یه دفعه غیبتون زد ؟!
ات:(تعریف کرد)
بعد از اینکه لباساشون رو عوض کردند و دوش هم گرفتند جیهوپ از بیرون غذا سفارش داد ...
#تهیونگ ... مشکلش چی بود هومم؟!...کل اون روز ها رو طفره رفتی از جواب دادن ...میشنوم
ات:خب...تهیونگ ...نصف شب رفتم آب خوردم که صدای ناله و اینا شنیدم وقتی رفتم تو اتاق تهیونگ دیدم تهیونگ نفسش تنگ شده و به سختی نفس میکشه(ادامه شو میدونید دیگه)
#و تو بهش کمک کردی ؟؟...ا.ت ببینم میفهمی چه اتفاقی بین شما افتاده نه؟!
ات:من فقط...
#ا.ت...دوسش داری ؟!
ات:جیمین ... چرا نمیفهمی نمیتونستم صبر کنم و ببینم یه نفر داره جلوم جون میده ...هرچقدر هم از یه نفر تنفر داشته باشی هیچوقت راضی به مرگش نمیشی ...
#باشه ...ببخشید ...من نفهمم این جور چیز میزا رو نمیفهمم ...
ات:جیمین ...
جیمین از پله ها بالا رفت و وارد اتاقش شد ...
ات:خدایا...
غذا رسید و ا.ت بالا رفت تا جیمین رو صدا کنه
ات:هی جیمینا بیا پایین غذا بخوریم
#....
ات:جیمین...ببخشید بیا دیگه
#من نفهمم چرا عذر خواهی میکنی الان نمیفهمم داری چی میگی ...
ا.ت رو شکم جیمین نشست و پاهاش رو دو طرف جیمین گذاشت
ات:گفتم که ببخشید ...بیا بریم غذا بخوریم حالا...
_____________
ویو یونگی
&ببینم(سرفه)دارو هام رو آوردی ؟!
سولهی∆: آره بیا بگیر
یونگی شیشه دارو رو که دکترش بهش داده بود رو از دست سولهی گرفت و سر کشید ...
∆یااا...دکتر گفت بیش از حد خوردنش باعث سکته قلبی میشه یونگی
&مهم نیست ...خیلی درد دارم ...
که...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#fake#YOONGI#SUGA
پارت پانزدهم
_
امروز روزی بود که با یونگی به سئول برمیگشتند ...ا.ت خبر اومدنش رو به جیهوپ گفت چون جیهوپ بهترین دوستش بود ...
به سئول رسیدن یونگی ا.ت و جیمین رو به عمارت پارک(عمارت جیمین)
ا.ت جیهوپ رو جلو دید
از ماشین پیاده شد بلند اسم جیهوپ رو داد زد و سمتش دوید و محکم بغلش کرد
ات:اوپسس جیهوپا میرفتی داخل دیگه ...دلم برات تنگ شده بود هوپی ژونمم (خنده)
@(خنده)هومم منم دلم برای یه جوجه کوچولو تنگ شده بود
ا.ت از بغل جیهوپ بیرون اومد و آروم زد تو سرش ...
ات:من جوجه نیستم !
جیمین و تهیونگ و یونگی و سولهی که شاهد ماجرا بودند خنده آرومی کردند
جیمین از ماشین پیاده شد و وارد عمارت شد
#جیمین:بیاید بریم تو
یونگی:نه من باید برم عمارتم کار دارم .. خداحافظ
جیمین لبخندی زد:باشه...ممنون شمارت رو دارم ...بهت زنگ میزنم
یونگی:اوکی
یونگی حرکت کرد و رفت تا تهیونگ رو برسونه
وارد عمارت شدند
@ببینم چیشد یه دفعه غیبتون زد ؟!
ات:(تعریف کرد)
بعد از اینکه لباساشون رو عوض کردند و دوش هم گرفتند جیهوپ از بیرون غذا سفارش داد ...
#تهیونگ ... مشکلش چی بود هومم؟!...کل اون روز ها رو طفره رفتی از جواب دادن ...میشنوم
ات:خب...تهیونگ ...نصف شب رفتم آب خوردم که صدای ناله و اینا شنیدم وقتی رفتم تو اتاق تهیونگ دیدم تهیونگ نفسش تنگ شده و به سختی نفس میکشه(ادامه شو میدونید دیگه)
#و تو بهش کمک کردی ؟؟...ا.ت ببینم میفهمی چه اتفاقی بین شما افتاده نه؟!
ات:من فقط...
#ا.ت...دوسش داری ؟!
ات:جیمین ... چرا نمیفهمی نمیتونستم صبر کنم و ببینم یه نفر داره جلوم جون میده ...هرچقدر هم از یه نفر تنفر داشته باشی هیچوقت راضی به مرگش نمیشی ...
#باشه ...ببخشید ...من نفهمم این جور چیز میزا رو نمیفهمم ...
ات:جیمین ...
جیمین از پله ها بالا رفت و وارد اتاقش شد ...
ات:خدایا...
غذا رسید و ا.ت بالا رفت تا جیمین رو صدا کنه
ات:هی جیمینا بیا پایین غذا بخوریم
#....
ات:جیمین...ببخشید بیا دیگه
#من نفهمم چرا عذر خواهی میکنی الان نمیفهمم داری چی میگی ...
ا.ت رو شکم جیمین نشست و پاهاش رو دو طرف جیمین گذاشت
ات:گفتم که ببخشید ...بیا بریم غذا بخوریم حالا...
_____________
ویو یونگی
&ببینم(سرفه)دارو هام رو آوردی ؟!
سولهی∆: آره بیا بگیر
یونگی شیشه دارو رو که دکترش بهش داده بود رو از دست سولهی گرفت و سر کشید ...
∆یااا...دکتر گفت بیش از حد خوردنش باعث سکته قلبی میشه یونگی
&مهم نیست ...خیلی درد دارم ...
که...
نظر یادت نره رفیق!!
#bts#army#BTS#ARMY#fake#YOONGI#SUGA
۹.۵k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.