ماشین زمان...
ماشین زمان...
پارت هجده
____
ویو ا.ت
پرش زمانی*
تهیونگ و نامجون روبرو ا.ت نشسته بودند ....ا.ت در حال فکر کردن بود ...
یعنی بهشون بگم؟! میتونن کمکم کنند؟!...اصلا قبول میکنن؟! هوفف...
ته: بانو جانگ اتفاقی افتاده؟!
ات:ب،بله؟!...آها نه هیچی نیست
نامی:انگار آشفته هستید بانو ...اگر میخواهید میتونید رو ما حساب کنید
ات:درواقع ...این بی ادبیه بهتون بگم اما...ببنید اصلا برای این موضوع دعوتتون نکردم ها فکر بد نکنید ...فقط غروب یه مشکلی پیش اومد که به کمک و حمایت یه نفر نیاز دارم
ته: چی کمکی؟!
ات: همسر دوم امپراطور مین ...کیم هانا فردا قراره جایگاه ملکه بودن من رو بگیره و من ...
ته:چییی؟!...امکان نداره اگر همچین اتفاقی بیفته ما رابطه کشورمان رو با کشور شما قطع میکنیم ...
ات:نه میدونید ...
نامی:ببخشید بانوی من ولی...این چیزی نیست که شما نگرانش باشید درواقع این خبر چیزی هست که بین درباریان شایعه شده بود و خوشبختانه به بیرون درج نکرده بود ....پس هدف ما از اینجا آمدن این بود که بهتون یادآوری کنیم ما سمت جناح شرق هستیم و از شما دفاع میکنیم
ته:درسته ....با امپراطور مین گفتگویی سه نفره راه می ندازیم و هشدار ها و اخطار ها رو بهشون میگیم پس شما اصلا نگران نباشید...
ات:بله وجود شما ها باعث آرام بودن حال من میشه ...بهتون اعتماد دارم ...
ته:خوبه...
پرش زمانی*
_معلوم هست چی میگید؟!...یعنی چی ؟!من حق انتخاب یه ملکه دیگه رو ندارم؟!هه جالبه ...(عصبی)
ته:امپراطور مین ...با تمام ارزش و احترامی که به شما داریم باید این رو هم بهتون بگید که عوض کردن ملکه یعنی از دست دادن نصف سهام تجاریتون ...
_سهام تجاری ؟!(نیشخند عصبی)
نامی: بله ...یادتون نرفته که کشور ما بهترین موقعیت مکانی در همه لحاظ داره...حالا فکر کنید اگر تجارت رو با شما به اتمام برسانیم چه اتفاقی میافته؟!...
_ببینم تهدید میکنید ؟!
ته:تهدید؟!...عمرا ...این یه هشدار هست ...بهتره جدی بگیرید امپراطور مین ...
تهیونگ و نامجون از جاشون بلند شدن و بعد از احترام گذاشتن بیرون رفتند
ته:امیدوارم هانا رو ملکه نکنه
نامی: اینجوری که پیش بره هیچوقت در مورد هانا واقعیت رو نمیفهمه...
ته:دقیقا ...احتمالا هم بانو جانگ هیچ خبری نداره و بهتره ما هیچی نگیم...
وارد اقامتگاهی اختصاصی خودشون شدن و مشغول بررسی برخی از نامه ها بودند ...
ویو ا.ت
سمت برکه حرکت کردم که یونگی رو دیدم اونجا وایستاده
رفتم کنارش وایستادم
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#SUGA#fake#YOONGI
پارت هجده
____
ویو ا.ت
پرش زمانی*
تهیونگ و نامجون روبرو ا.ت نشسته بودند ....ا.ت در حال فکر کردن بود ...
یعنی بهشون بگم؟! میتونن کمکم کنند؟!...اصلا قبول میکنن؟! هوفف...
ته: بانو جانگ اتفاقی افتاده؟!
ات:ب،بله؟!...آها نه هیچی نیست
نامی:انگار آشفته هستید بانو ...اگر میخواهید میتونید رو ما حساب کنید
ات:درواقع ...این بی ادبیه بهتون بگم اما...ببنید اصلا برای این موضوع دعوتتون نکردم ها فکر بد نکنید ...فقط غروب یه مشکلی پیش اومد که به کمک و حمایت یه نفر نیاز دارم
ته: چی کمکی؟!
ات: همسر دوم امپراطور مین ...کیم هانا فردا قراره جایگاه ملکه بودن من رو بگیره و من ...
ته:چییی؟!...امکان نداره اگر همچین اتفاقی بیفته ما رابطه کشورمان رو با کشور شما قطع میکنیم ...
ات:نه میدونید ...
نامی:ببخشید بانوی من ولی...این چیزی نیست که شما نگرانش باشید درواقع این خبر چیزی هست که بین درباریان شایعه شده بود و خوشبختانه به بیرون درج نکرده بود ....پس هدف ما از اینجا آمدن این بود که بهتون یادآوری کنیم ما سمت جناح شرق هستیم و از شما دفاع میکنیم
ته:درسته ....با امپراطور مین گفتگویی سه نفره راه می ندازیم و هشدار ها و اخطار ها رو بهشون میگیم پس شما اصلا نگران نباشید...
ات:بله وجود شما ها باعث آرام بودن حال من میشه ...بهتون اعتماد دارم ...
ته:خوبه...
پرش زمانی*
_معلوم هست چی میگید؟!...یعنی چی ؟!من حق انتخاب یه ملکه دیگه رو ندارم؟!هه جالبه ...(عصبی)
ته:امپراطور مین ...با تمام ارزش و احترامی که به شما داریم باید این رو هم بهتون بگید که عوض کردن ملکه یعنی از دست دادن نصف سهام تجاریتون ...
_سهام تجاری ؟!(نیشخند عصبی)
نامی: بله ...یادتون نرفته که کشور ما بهترین موقعیت مکانی در همه لحاظ داره...حالا فکر کنید اگر تجارت رو با شما به اتمام برسانیم چه اتفاقی میافته؟!...
_ببینم تهدید میکنید ؟!
ته:تهدید؟!...عمرا ...این یه هشدار هست ...بهتره جدی بگیرید امپراطور مین ...
تهیونگ و نامجون از جاشون بلند شدن و بعد از احترام گذاشتن بیرون رفتند
ته:امیدوارم هانا رو ملکه نکنه
نامی: اینجوری که پیش بره هیچوقت در مورد هانا واقعیت رو نمیفهمه...
ته:دقیقا ...احتمالا هم بانو جانگ هیچ خبری نداره و بهتره ما هیچی نگیم...
وارد اقامتگاهی اختصاصی خودشون شدن و مشغول بررسی برخی از نامه ها بودند ...
ویو ا.ت
سمت برکه حرکت کردم که یونگی رو دیدم اونجا وایستاده
رفتم کنارش وایستادم
ادامه کامنت
#bts#army#BTS#ARMY#BANGTAN#JIMIN#SUGA#fake#YOONGI
۲۶.۱k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.