شعرعاشقی

#شعر_عاشقی
پارت۴۵
پارت اخر
باورم نمیشد منو میگفت هوادارا چون سه تا ساز میزدم میگفتن پنجه طلا
واسه من تولد گرفتن و کیک رو اوردن رو استیج همه تولد تولد میخوندن ب احسان نگاه کردم ک ب بابام نگاه کرد و بابام با لبخند ی سری تکون داد احسان منو نگاه کرد و کادوشو داد تو اون شلوغی بهش گفتم
+تو با اون گوشی ک ب من دادی کادوتو داده بودی

خندید و گفت
-برای تو هر چی بگیرم کمه
ی باکس گل بود ک وسطش ی گردنبند بود
خواننده گفت
~و دمین مناسبت امشب .....
همه سکوت کردن
احسان زانو زد و جعبه حلقه رو جلوی من باز کرد
تمام سالن با جیغ دستشون رو هوا رفته بودن
همون حلقه ای بود ک خوشم اومده بود پس همشون نقشه بود
بهش گفتم
+پاشو بابام الانه ک بیاد رو سن بزنتت
-رضایتشو گرفتم ک الان این کارو کردم
+پس همه تون نقشه داشتین
همه سالن با هم یکصدا داد میزدن
(بله بله بله بله بله بله بله بله)
ب بابام و مامانم نگاه کردم ک رضایت دادن و حلقه رو گرفتن یهو از دور تا دور سالن ابشاری گزاشتن
باورم نمیشد ک کل گروه با احسان هماهنگ شدن ک ابشاری و تولد بابامو .....
احسان گفت
-عشق ما با شعر شروع شد ولی شعر عاشقیمون پایان نداره
اشکی از خوشحالی روی گونه ام غلتید ....
پایان
نظر فراموش نشه هر کی خونده باید نظر بدع
دیدگاه ها (۷۸)

نفست؟!اقاتون؟!اقاتون ک ندارم بیاد بگه کیه نفسم ک اونم ندارم ...

سلاااام ب همه ی دوستان گل ویسگون مخصوصا نویسنده هاشدوستان من...

#شعر_عاشقیپارت۴۴+من جانا هستم جانا شریفی ی دختری ک الان جونش...

#شعر_عاشقیپارت۴٣تو فکر رفتم تو فکر این ک چجوری اینهمه اتفاق ...

پدر ناتنی من...part:³⁶𝗛𝘆𝘂𝗻𝗷𝗶𝗻:یادته جلوی چشم من ب مامانم تجا...

دیدار اول …

ماه شب تار من...part:³بیا و برده ی من باش...؟....هه...از مدر...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط