شعر عاشقی
#شعر_عاشقی
پارت۴۴
+من جانا هستم جانا شریفی ی دختری ک الان جونش برای احسانش میره حتی بیشتر از تو اونقدری ک بگه بمیر میمیرم
بگه از زندگیم برو میرم ولی الان عشقمه عمرمه شوهرمه
*چی ازدواج کرده
+ایشالا ب کوری چشم حسودا بله
*گمشو از زندگی احسانم بیرون
وقتی گفت احسانم عصبی شدم وداد زدم و گفتم
+خفه شو نبینم ک بگی احسانم ببند دهنتو میخوای احسانو از من بگیری
یهو بغض کردم و اشکم ریخت و داد زدم و ادامه دادم
+من نمیزارم کسی ک حالا ی تیک از وجودم شده رو از من بگیری
دوری احسان از خودم دورم میکنه
نبینم شمارتو
یهو احسان گوشیو از دستم کشید و قطع کرد
من شروع کردم ب گریه
-چرا گریه میکنی چیزی گفت
+ن ولی فکر اینک ی لحظه تو نباشی دیوونه ام میکنه
-دیوونه واسه چی من نباشم هستم
گوشه شالمو گرفت و باهاش اشکمو پاک کرد
-بخند
+نمیتونم
-بخند میگم میرماااا
+اععععع خب باشه
-اینجوری نخند قشنگ واقعی
-اها حالا شد
راه افتادیم وقتی رسیدیم قبل اینک تو بریم کیک و شیر کاکاءو گرفت و خوردیییم و رفتیم تو
همه غر میزدن ک چقدر دیر کردیم
دستامو بردم بالا گفتم
+میدونیم ما تسلیمیم ببخشید
همه خندیدن و رفتیم تمرین و شروع کردیم
ساعت ک ب اجرا نزدیک میشد بیشتر استرس میگرفتیم وقت استراحت ک شد
احسان گفت
-میای بریم ی دوری بزنیم
+باش
رفتیم بیرون احسان گفت
-صدای تو بابات ک میگفت راضی هستین ک من دامادتون بشم
زدم زیر خنده و گفتم
+شنیدی؟!
-اره خوووب مچ تورو گرفت
+اره بابام استاده
خندیدو رو ب روی طلا فروشی ایستادیم
-حلقه ها رو
+اره اخییییی جانم اون چ نازه
-کدوم
+ردیف اول از بالا چهارمی
-اها اره سته
+اره خیلی نازه
-بریم الان سعیدی صداش در میاد
برگشتیم و باز هم تمرین کردیم
احسان تلفن ب دست رفت بیرون و نیم ساعت بعد اومد
+کجا رفتی؟!
-بابات بود ساعت کنسرت و پرسید
کنسرت شروع شد تیپ همه سر تا پا مشکی بود
وارد سالن شدیم جیغ و دست مردم استرسمونو بیشتر میکرد
همه یکصدا اسم گروهو داد میزد
نشستیم اونهمه سر و صدا ی دفعه قطع شد پیانو زده شد یک ب یک ساز ها اضافه شدن خواننده شروع کرد ب خوندن
مردم همراهی میکردن باباو مامان و مرجان خانم جلو رو صندلی vipنشسته بودن نگاهی ب احسان کردم ک چجوری با ی احساسی گیتار میزد
ترک اول ک تموم شد همه جیغ و سوت کشیدن
احسان اروم گفت
-خیلی وقته ک دستم ب گیتار نرفته بود
لبخندی زدم و حرفی نزدم ترک اخر ک تموم شد خواننده رو ب حضار گفت
~امشب دو تا مناسبت همزمان با هم داریم اولیش ک تولده ...تولده کسی ک شما معروفش کردین ب ....ب....پنجه طلا
ادامه در پارت بعد #maryam
پارت۴۴
+من جانا هستم جانا شریفی ی دختری ک الان جونش برای احسانش میره حتی بیشتر از تو اونقدری ک بگه بمیر میمیرم
بگه از زندگیم برو میرم ولی الان عشقمه عمرمه شوهرمه
*چی ازدواج کرده
+ایشالا ب کوری چشم حسودا بله
*گمشو از زندگی احسانم بیرون
وقتی گفت احسانم عصبی شدم وداد زدم و گفتم
+خفه شو نبینم ک بگی احسانم ببند دهنتو میخوای احسانو از من بگیری
یهو بغض کردم و اشکم ریخت و داد زدم و ادامه دادم
+من نمیزارم کسی ک حالا ی تیک از وجودم شده رو از من بگیری
دوری احسان از خودم دورم میکنه
نبینم شمارتو
یهو احسان گوشیو از دستم کشید و قطع کرد
من شروع کردم ب گریه
-چرا گریه میکنی چیزی گفت
+ن ولی فکر اینک ی لحظه تو نباشی دیوونه ام میکنه
-دیوونه واسه چی من نباشم هستم
گوشه شالمو گرفت و باهاش اشکمو پاک کرد
-بخند
+نمیتونم
-بخند میگم میرماااا
+اععععع خب باشه
-اینجوری نخند قشنگ واقعی
-اها حالا شد
راه افتادیم وقتی رسیدیم قبل اینک تو بریم کیک و شیر کاکاءو گرفت و خوردیییم و رفتیم تو
همه غر میزدن ک چقدر دیر کردیم
دستامو بردم بالا گفتم
+میدونیم ما تسلیمیم ببخشید
همه خندیدن و رفتیم تمرین و شروع کردیم
ساعت ک ب اجرا نزدیک میشد بیشتر استرس میگرفتیم وقت استراحت ک شد
احسان گفت
-میای بریم ی دوری بزنیم
+باش
رفتیم بیرون احسان گفت
-صدای تو بابات ک میگفت راضی هستین ک من دامادتون بشم
زدم زیر خنده و گفتم
+شنیدی؟!
-اره خوووب مچ تورو گرفت
+اره بابام استاده
خندیدو رو ب روی طلا فروشی ایستادیم
-حلقه ها رو
+اره اخییییی جانم اون چ نازه
-کدوم
+ردیف اول از بالا چهارمی
-اها اره سته
+اره خیلی نازه
-بریم الان سعیدی صداش در میاد
برگشتیم و باز هم تمرین کردیم
احسان تلفن ب دست رفت بیرون و نیم ساعت بعد اومد
+کجا رفتی؟!
-بابات بود ساعت کنسرت و پرسید
کنسرت شروع شد تیپ همه سر تا پا مشکی بود
وارد سالن شدیم جیغ و دست مردم استرسمونو بیشتر میکرد
همه یکصدا اسم گروهو داد میزد
نشستیم اونهمه سر و صدا ی دفعه قطع شد پیانو زده شد یک ب یک ساز ها اضافه شدن خواننده شروع کرد ب خوندن
مردم همراهی میکردن باباو مامان و مرجان خانم جلو رو صندلی vipنشسته بودن نگاهی ب احسان کردم ک چجوری با ی احساسی گیتار میزد
ترک اول ک تموم شد همه جیغ و سوت کشیدن
احسان اروم گفت
-خیلی وقته ک دستم ب گیتار نرفته بود
لبخندی زدم و حرفی نزدم ترک اخر ک تموم شد خواننده رو ب حضار گفت
~امشب دو تا مناسبت همزمان با هم داریم اولیش ک تولده ...تولده کسی ک شما معروفش کردین ب ....ب....پنجه طلا
ادامه در پارت بعد #maryam
۶.۲k
۱۴ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.