رمان🙂
من مرگ را به جان خود خریدم:)
پارت۲۹
پارمیس :
صبح از خواب بیدار شدم.
_هلی.پاشو.
+بزار یکم بخوابم
_پاشو کنسرت هستها
انگار یکی فشنگ زد بهش پرید و نشست رو تخت
+اخ یادم رفت. ساعت ۲ وقت ارایشگاه داریم
_پس بدو صبحونه بخوریم. حموم بریم. لباس بپوشیم و بریم ارایشگاه و یه راست کنسرت
+اوکی.فقط امروز تولد ارشده
_نههههه من چیزی نگرفتم
+تو راه میگیریم
_فکر خوبیه.
رفتیم و دست و صورتمونو شستیم. و رفتیم پایین مامان هلیا سفره صبحونه رو چیده بود
_خاله چرا زحمت کشیدید
*زحمت چیه پارمیس جان عزیزم. بخورید دیر تون نشه
+چشم
شروع کردیم به خوردن وقتی صبحونه تموم شد رفتیم حموم.
هلیا :
رفتیم حموم و اومدیم. موهامو به سشوار خشک کردم. بالا بستمش و تیکه ای از موهام رو جلو گذاشتم و با بابلیس فرشون کردم. پارمیس هم همینکارو کرد. لباس پوشیدیم البته لباس کنسرت رو نه چون ممکن بود کثیف شه. بهت از پوشیدن یه لباس بیرونی سوییچ لندویر رو برداشتمو با پارمیس رفتیم سمت ارایشگاه. رسیدیم و امیر بهم زنگ زد
_جانم
+سلام عشقم. کجایین؟
_اوممم.خونه شما کجایین؟
_من و ارشد اومدیم تالار کنسرت. رهامم چند دقیقه دیگه میرسه.
+به سلامتی. ما میریم حموم میایم. باش؟
_باش زیبا جانم. مزاحمت نمیشم برین
+مراحمی جانا خدافظ
_خدافظ
_بریم؟
*اگر حرفات تموم شد اره
_ه ه ه
رفتیم ارایشگاه. در رو باز کردیم و رفتیم تو.
+خوش اومدین. چطوری هلیا جون
_مرسی.خوبم تو خوبی
+شکر.چطوری پارمیس
*مرسی، خوبم
+خداروشکر.بشینین به بچه ها بگم بیان و ارایشتون کنن
_مرسی
+خواهش
و بعد رفت . دوتا دختر جوون اومدن و شروع کردن به ارایش کردن. نیم ساعت گذشت
+تموم شد
_مرسی
*ممنون
نگاهی به خودمون تو اینه انداختیم مثل ماه شده بودیم. رفتیم و لباسامونو پوشیدیم. دقیقا چیزی که میخواستیم شد. رفتیم سمت تالار. تا تالار یک ساعت راه بود و ۴ میرسیدیم و ۶ کنسرت شروع میشد و چون ما جفت سانسا بودیم تا ساعت ۱۲ اونجا باید میموندیم. روندم سمت تالار و بعد از چند دقیقه رسیدیم. ماشین رو پارک کردم و رفتیم تو تالار. مسعود وایستاده بود
+خوش اومدین. برین طبقه بالا. بچه ها بالا ان
_مرسی مسعود
رفتیم بالا. امیر میلاد و رایان و اذرنجات در حال تمرین بودن
_به.مشغول به کار
همه گفتن
اره دیگه
یاشارو ندیدم. رفتیم تو اتاق. امیر داشت اهنگ میخوند. رهام و ارشد و یاشار هم تو اتاق بودن. چقدر صداش دلنواز بود
+کنج قلبم واسه تو یه خونه ساختم
از خدا ممنونم که تورو شناختم
صابخونه قلبم شدی دل به تو بنده
مثل قند تو دلم اب میشه هروقت که میخنده
عاشق شدم من چه حس نابی دارم
دوست دارم که سر به سرت میزارم
تو خودت همونی که باید پیشم بمونی
تا اخرش هستم پات عمرا اگه کم بیارم
و بعد رهام خوند.
امیر روشو برگردوند و نگاهش افتاد به ما. اومد سمتم
+خوش اومدی ماه من
*برادر محترم منم اینجا هستما
+تو هم خوش اومدی برج ایفل
پارمیس بیشعوری نثار امیر کرد و رفت سمت ارشد
+میدونستی ماه بودی ماه تر شدی
_قربونت شم
+کادو گرفتین برا ارشد؟
_اره تو راه گرفتیم تو چه سوپرایزی داری براش؟
+تو کنسرت میفهمی عشقم
_باش
و بعد رفت رو صندلی نشست و شروع کرد به اواز خوندن. به عشق به اهنگ خوندنش گوش کردم. صدای اوج اوج ارامشم بود. چقدر این صدا خوب بود. چقدر توش حرف داشت و چقدر موکب ارامشم میشد دلم میخواست با این صدا زندگی کنم. خدایی فناش چجوری تحمل میکنن فقط ببیننش و باهاش عکس بگیرن
نمیدونم چجوری. منکه نمیتونم خدایی. زودتر باید مال من بشه. بشه شب و روزم. زندگیم. عشقم. نفسم.
ادامه دارد...
پارت۲۹
پارمیس :
صبح از خواب بیدار شدم.
_هلی.پاشو.
+بزار یکم بخوابم
_پاشو کنسرت هستها
انگار یکی فشنگ زد بهش پرید و نشست رو تخت
+اخ یادم رفت. ساعت ۲ وقت ارایشگاه داریم
_پس بدو صبحونه بخوریم. حموم بریم. لباس بپوشیم و بریم ارایشگاه و یه راست کنسرت
+اوکی.فقط امروز تولد ارشده
_نههههه من چیزی نگرفتم
+تو راه میگیریم
_فکر خوبیه.
رفتیم و دست و صورتمونو شستیم. و رفتیم پایین مامان هلیا سفره صبحونه رو چیده بود
_خاله چرا زحمت کشیدید
*زحمت چیه پارمیس جان عزیزم. بخورید دیر تون نشه
+چشم
شروع کردیم به خوردن وقتی صبحونه تموم شد رفتیم حموم.
هلیا :
رفتیم حموم و اومدیم. موهامو به سشوار خشک کردم. بالا بستمش و تیکه ای از موهام رو جلو گذاشتم و با بابلیس فرشون کردم. پارمیس هم همینکارو کرد. لباس پوشیدیم البته لباس کنسرت رو نه چون ممکن بود کثیف شه. بهت از پوشیدن یه لباس بیرونی سوییچ لندویر رو برداشتمو با پارمیس رفتیم سمت ارایشگاه. رسیدیم و امیر بهم زنگ زد
_جانم
+سلام عشقم. کجایین؟
_اوممم.خونه شما کجایین؟
_من و ارشد اومدیم تالار کنسرت. رهامم چند دقیقه دیگه میرسه.
+به سلامتی. ما میریم حموم میایم. باش؟
_باش زیبا جانم. مزاحمت نمیشم برین
+مراحمی جانا خدافظ
_خدافظ
_بریم؟
*اگر حرفات تموم شد اره
_ه ه ه
رفتیم ارایشگاه. در رو باز کردیم و رفتیم تو.
+خوش اومدین. چطوری هلیا جون
_مرسی.خوبم تو خوبی
+شکر.چطوری پارمیس
*مرسی، خوبم
+خداروشکر.بشینین به بچه ها بگم بیان و ارایشتون کنن
_مرسی
+خواهش
و بعد رفت . دوتا دختر جوون اومدن و شروع کردن به ارایش کردن. نیم ساعت گذشت
+تموم شد
_مرسی
*ممنون
نگاهی به خودمون تو اینه انداختیم مثل ماه شده بودیم. رفتیم و لباسامونو پوشیدیم. دقیقا چیزی که میخواستیم شد. رفتیم سمت تالار. تا تالار یک ساعت راه بود و ۴ میرسیدیم و ۶ کنسرت شروع میشد و چون ما جفت سانسا بودیم تا ساعت ۱۲ اونجا باید میموندیم. روندم سمت تالار و بعد از چند دقیقه رسیدیم. ماشین رو پارک کردم و رفتیم تو تالار. مسعود وایستاده بود
+خوش اومدین. برین طبقه بالا. بچه ها بالا ان
_مرسی مسعود
رفتیم بالا. امیر میلاد و رایان و اذرنجات در حال تمرین بودن
_به.مشغول به کار
همه گفتن
اره دیگه
یاشارو ندیدم. رفتیم تو اتاق. امیر داشت اهنگ میخوند. رهام و ارشد و یاشار هم تو اتاق بودن. چقدر صداش دلنواز بود
+کنج قلبم واسه تو یه خونه ساختم
از خدا ممنونم که تورو شناختم
صابخونه قلبم شدی دل به تو بنده
مثل قند تو دلم اب میشه هروقت که میخنده
عاشق شدم من چه حس نابی دارم
دوست دارم که سر به سرت میزارم
تو خودت همونی که باید پیشم بمونی
تا اخرش هستم پات عمرا اگه کم بیارم
و بعد رهام خوند.
امیر روشو برگردوند و نگاهش افتاد به ما. اومد سمتم
+خوش اومدی ماه من
*برادر محترم منم اینجا هستما
+تو هم خوش اومدی برج ایفل
پارمیس بیشعوری نثار امیر کرد و رفت سمت ارشد
+میدونستی ماه بودی ماه تر شدی
_قربونت شم
+کادو گرفتین برا ارشد؟
_اره تو راه گرفتیم تو چه سوپرایزی داری براش؟
+تو کنسرت میفهمی عشقم
_باش
و بعد رفت رو صندلی نشست و شروع کرد به اواز خوندن. به عشق به اهنگ خوندنش گوش کردم. صدای اوج اوج ارامشم بود. چقدر این صدا خوب بود. چقدر توش حرف داشت و چقدر موکب ارامشم میشد دلم میخواست با این صدا زندگی کنم. خدایی فناش چجوری تحمل میکنن فقط ببیننش و باهاش عکس بگیرن
نمیدونم چجوری. منکه نمیتونم خدایی. زودتر باید مال من بشه. بشه شب و روزم. زندگیم. عشقم. نفسم.
ادامه دارد...
۵.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.