رمان🙂
من مرگ را به جان خود خریدم:)
پارت۲۸
راه افتادیم سمت تهران. من سوار ماشین شدم.
وسطای راه امیر زنگ زد که پارمیس برداشت
_چی شده
+یه رستوران وایستید غذا بخوریم
_گشنه ها
+گوشی رو بده به زنم
*جانم
_ایش.
+زهر مار. عشقم رستوران لوتوس وایستا غذا بخوریم
*باشه عشقم
_قطع کردم
+ه ه ه
_زهر مار
+قطع کردم
امیر گوشی رو قطع کرد. رستوران وایستادیم.
دست امیرو گرفتم و پارمیس دست ارشدو گرفت. رفتیم داخل. من و امیر مثل همیشه قیمه سفارش دادیم و ارشد و پارمیس هم کباب کوبیده. غذا رو اوردن و خوردیم. بعدش دوباره سوار ماشین شدیم. این سری پارمیس نشست پشت فرمون.با صدای دلنواز و اهنگ ارزوی محال امیر خوابم برد
نمیدونم چند ساعت گذشت که پارمیس صدام زد
+هلی.پاشو رسیدیم
چشمامو باز کردم. ساک هارو برداشتیم و با کلید در رو باز کردم. از قبل به مامان گفته بودم و منتظرمون بود
+سلام قشنگای من
_سلان مامان
*سلام خاله
+خوش اومدین . گشنه نیستید؟
با هم گفتیم نه
+پس برین بالا بخوابید
_شب بخیر
*شب بخیر
+شب شماهم بخیر
من و پارمیس رفتیم بالا. ساک هارو گذاشتیم رو سرامیک. لباس هامون رو عوض کردیم
رو تخت دراز کشیدیم
+فردا ببین چی بشه
_برای چی
+رهامو میگم
_بهش فکر نکن. حرفای امیرو گوش کن اون حواسش به همچی هست
+میدونم
_خوبه.ببین فردا همه محو ما میشنا
+اره.
_امیر گفت ارشدو به عنوان رفیقش قراره معرفی کنه. بهش گفتم ما چی پس؟ گفت بگم کی هستین شما. گفتم بگه خواهرشیم. گفت تورو که میگم دختر خالمی و پارمیس رو میگم که خواهرمه. واقعیت
+اها
_ردیف اول صندلی ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ رو رزرو کرده. تو و ارشد کنار هم میشینید.
+کنار هم نشینیم کنار کی بشینیم
_عمم
+هر هر هر بی شعور
_خودتی.بخواب فردا وقت ارایشگاه گرفتم
+واسه چی. اها ما باید قشنگ شیم دیگه.
_خداروشکر فهمیدی. بخواب فردا باید درست سر موقع برسیم
+شب بخیر
_شب بخیر
سرمو رو بالشت گذاشتم و دیگه چشام گرم شد و خوابیدم
ادامه دارد...
پارت۲۸
راه افتادیم سمت تهران. من سوار ماشین شدم.
وسطای راه امیر زنگ زد که پارمیس برداشت
_چی شده
+یه رستوران وایستید غذا بخوریم
_گشنه ها
+گوشی رو بده به زنم
*جانم
_ایش.
+زهر مار. عشقم رستوران لوتوس وایستا غذا بخوریم
*باشه عشقم
_قطع کردم
+ه ه ه
_زهر مار
+قطع کردم
امیر گوشی رو قطع کرد. رستوران وایستادیم.
دست امیرو گرفتم و پارمیس دست ارشدو گرفت. رفتیم داخل. من و امیر مثل همیشه قیمه سفارش دادیم و ارشد و پارمیس هم کباب کوبیده. غذا رو اوردن و خوردیم. بعدش دوباره سوار ماشین شدیم. این سری پارمیس نشست پشت فرمون.با صدای دلنواز و اهنگ ارزوی محال امیر خوابم برد
نمیدونم چند ساعت گذشت که پارمیس صدام زد
+هلی.پاشو رسیدیم
چشمامو باز کردم. ساک هارو برداشتیم و با کلید در رو باز کردم. از قبل به مامان گفته بودم و منتظرمون بود
+سلام قشنگای من
_سلان مامان
*سلام خاله
+خوش اومدین . گشنه نیستید؟
با هم گفتیم نه
+پس برین بالا بخوابید
_شب بخیر
*شب بخیر
+شب شماهم بخیر
من و پارمیس رفتیم بالا. ساک هارو گذاشتیم رو سرامیک. لباس هامون رو عوض کردیم
رو تخت دراز کشیدیم
+فردا ببین چی بشه
_برای چی
+رهامو میگم
_بهش فکر نکن. حرفای امیرو گوش کن اون حواسش به همچی هست
+میدونم
_خوبه.ببین فردا همه محو ما میشنا
+اره.
_امیر گفت ارشدو به عنوان رفیقش قراره معرفی کنه. بهش گفتم ما چی پس؟ گفت بگم کی هستین شما. گفتم بگه خواهرشیم. گفت تورو که میگم دختر خالمی و پارمیس رو میگم که خواهرمه. واقعیت
+اها
_ردیف اول صندلی ۲۴ و ۲۵ و ۲۶ رو رزرو کرده. تو و ارشد کنار هم میشینید.
+کنار هم نشینیم کنار کی بشینیم
_عمم
+هر هر هر بی شعور
_خودتی.بخواب فردا وقت ارایشگاه گرفتم
+واسه چی. اها ما باید قشنگ شیم دیگه.
_خداروشکر فهمیدی. بخواب فردا باید درست سر موقع برسیم
+شب بخیر
_شب بخیر
سرمو رو بالشت گذاشتم و دیگه چشام گرم شد و خوابیدم
ادامه دارد...
۴.۱k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.