نیمه گمشده

نیمه گمشده؟!
🟩پارت چهارم
متیو ویو*
متوجه نگاهی رو خودم شدم سرمو برگردوندم و با چشم های باز شده از تعجب مایا مواجه شدم‌..از مودش خندم گرفت و مشغول حرف زدن با دریکو شدم...ولی ما بین این حرف زدن ها حواسم به مایا هم بود که قشنگ با همه جور شده و راحت حرف میزنه..مطمئنم که مالفوی های سر این گرم بودنش اذیتش میکنن..اون دختر خوشگلیه..و خوش اندام.. همینطوری داشتم درباره مایا فکر میکردم که یهو به خودم اومدم..
اخه پسر کی عاشق یه بلک فلگی مثل من میشه اون قلب خیلی خوبی داره..قبلی سرشار از مهربونی و من..من قلبی از نفرت...نفرتی که از بچگی برام گذاشتن...ما بهم نمی‌خوریم..
من میتونم بهش آسیب بزنم-
مدتی گذشت و مایا به سمت من و دریکو اومد..اوه..موهاشو..لبخندی زدم و سری بالا اوردم
متیو:بله؟!
مایا: بریم بیرون داره بارون میادد
دریکو:وای دختر پاشو بریم
مایا: متیو تو چی ؟؟میای؟؟
متیو:نه..چی اره میام..
پاشدم و خواستیم سه تایی بریم که یهو مایا برگشت و رو به بزرگ ترا گفت:ما میریم بیرون
و بعد دست هر سه مون رو گرفت و با غرغر دریکو مواجه شدم خندیدم و به راهمون ادامه دادیم در رو باز کردیم و رفتیم تو حیاط..


سیسیا خبر خوب من می‌خوام یه پیج دیگه بزنم و اونجا یه محتوا جدا داریممم
دیدگاه ها (۶)

نیمه گمشده ؟!🟩پارت سوممایا ویو*از فکر کردن دست برداشتم یکم ب...

نیمه گمشده؟!🟩پارت دوم مایا ویو*از سر میز پاشدم و به سمت اتاق...

You must love me...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط