پارت چندمه یادم نیس بگین
پارت چندمه یادم نیس بگین
قبول کردم که برم پیشش
ایزانا خیلی آروم دستمو گرفت و بردم داخل
ایزانا : گشنته ؟
یوکای : آره
رفتم صبحانه خوردم
چند دقیقه بعدش گریم گرفت
رفتم یه چاقو برداشتم و باهاش بریدم
خواستم رگمو بزنم که ایزانا چاقو رو از دستم کشید و پرتش کرد اونور
دستمو خیلی محکم گرفت و بردم پیش سانزو
سانزو : چیشده باز ؟
ایزانا: خل شده بود خواست رگشو بزنه !
سانزو : ت دیوونه ای دختر
رفتم جلو و بغلش کردم
سانزو : چیکار میکنی ؟ فرمانده پشت سرته
یوکای : اهمیت نمیدم !
مایکی : ها که اهمیت نمیدی !
یوکای : دلم میخواد سانزو رو بغل کنم به هیچ کس ربطی نداره مهم نیست برام اصلا سانزو رو دوس دارم فهمیدی ؟
مایکی : شب میای پیش خودم فهمیدی ؟
یوکای : حاضرم پیش ایزانا برم ولی پیش تو نرم
یه دفعه یکی از کاپیتانا اومد اسمش میتسویا بود
میتسویا : هی هی چتونه چرا نقشه میکشین ؟ شب یوکای میاد پیش خودم فهمیدین ؟
مایکی : هوی چی میگی یوکای مال منه
ایزانا : تند نرین یوکای مال منه
یوکای : بستونههههه من مال هیچ کس نیستمممممم
#سانزو
#فیک
#انیمه
#توکیوریونجرز
#هانما
قبول کردم که برم پیشش
ایزانا خیلی آروم دستمو گرفت و بردم داخل
ایزانا : گشنته ؟
یوکای : آره
رفتم صبحانه خوردم
چند دقیقه بعدش گریم گرفت
رفتم یه چاقو برداشتم و باهاش بریدم
خواستم رگمو بزنم که ایزانا چاقو رو از دستم کشید و پرتش کرد اونور
دستمو خیلی محکم گرفت و بردم پیش سانزو
سانزو : چیشده باز ؟
ایزانا: خل شده بود خواست رگشو بزنه !
سانزو : ت دیوونه ای دختر
رفتم جلو و بغلش کردم
سانزو : چیکار میکنی ؟ فرمانده پشت سرته
یوکای : اهمیت نمیدم !
مایکی : ها که اهمیت نمیدی !
یوکای : دلم میخواد سانزو رو بغل کنم به هیچ کس ربطی نداره مهم نیست برام اصلا سانزو رو دوس دارم فهمیدی ؟
مایکی : شب میای پیش خودم فهمیدی ؟
یوکای : حاضرم پیش ایزانا برم ولی پیش تو نرم
یه دفعه یکی از کاپیتانا اومد اسمش میتسویا بود
میتسویا : هی هی چتونه چرا نقشه میکشین ؟ شب یوکای میاد پیش خودم فهمیدین ؟
مایکی : هوی چی میگی یوکای مال منه
ایزانا : تند نرین یوکای مال منه
یوکای : بستونههههه من مال هیچ کس نیستمممممم
#سانزو
#فیک
#انیمه
#توکیوریونجرز
#هانما
- ۵.۲k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط