تکپارتی
تکپارتی
جین ،هانا
ویو هانا "های من کَنگ هانا هستم ۲۵سالمه و ۲ساله با جین ازدواج کردم زندگی خوبی داریم
ویو جین:های من کیم سوکجین هستم ۳۰ سالمه و الان ۲ ساله ازدواج کردم
ویو هانا:از خواب ببدار شدم یه دوش گرفتم رفتم تا صبحانه رو اماده کنم اما جین صبحانه رو اماده کرده بود و روی میز چیده بود
(علامت ها= هانا+ جین× )
×بیدار شدی عزیزم خیلی سر و صدا کردم
+نه راحت باش ،قیافه غذا خوب به نظر میاد بیا زودتر بخوریمش(خنده)
هانا:صبحانه رو خوردیم میز رو جمع کردیم و باهم ظرفاشو شستیم
+نظرت چیه امشب بریم شهربازی
×اووم فکر خوبی هست ولی یه چیزی .....
+چی بگو
×من دلم بچه می خواد
+هاا ،خب باشه
×پس عملیش کنیم
+.......اوکی
اصمات❌ ❌
هانا:رفتیم تو اتاق لباسامون رو در اوردیم روی تخت خوابیدم روم خیمه زد اروم واردم کرد ت/لم.به میزد
+اححح ارومتر
×خودت میدونی که با احح گفتن بیشتر تح..ریک میشم
تا۳۶ راند ادامه دادیم و بعد ا..رض/ا شدیم و رفتیم حموم و غسل دادیم (یه غسل مخصوص😈)
پایان اصمات❌❌
هانا :از حموم امدیم بیرون لباسامون رو پوشیدیم جین موه هامو سشوار کشید و شونه زد و منم موه های اونو خشک کردم مدل دادم
جین رفت منم یه ارایش ملایم انجام دادم رفتم پایین با جین سوار ماشین رفتیم تو شهر دور زدیم ساعت نزدیک ۶ بود رفتیم شهربازی اول سوار چندتا وسیله شدیم یه پشمکی دیدم
+جین بیا بریم اونجا پشمک بخوریم
×باشه عزیزم
رفتیم یه پشمک صورتی و ابی گرفتیم یه گاز به پشمکم زدم که حالم بد شد بالا اوردم
×یعنی بچه به این زودی درست شد(خنده)
+کوفت (خندع)
×فردا برو یه ازمایش بده
+چون تو گفتی
پرش به فردا>>>>
هانا:رفتم ازمایشگاه ازمایش دادم ۲ ساعت بعد جوابش امد
پرستار:خانم تبریک میگم شما یه پسر ۴ ماهه باردارین
+وای جدی میگی
پرستار :بله
+اخ جون جین هم حتمی خوشحال میشه
+خدانگهدار خانم پرستار
پرستار :مواظب خودتون باشید
پرش به خونه!>>>>>
+ججیییییننننن
×چی میگی دختر اروم باش
+نفس نفس زدن پسرمون (نفس)تو راهه (نفس)
×چی تست مثبت بود
+اره
×اخ جون هندسام کوچولو تو راهه
(نویسنده: بعد ۵ ماه پسر کیوتِ ناناص شون به دنیا امد و اسمش هم هیرو گذاشتن )
پایان
جین ،هانا
ویو هانا "های من کَنگ هانا هستم ۲۵سالمه و ۲ساله با جین ازدواج کردم زندگی خوبی داریم
ویو جین:های من کیم سوکجین هستم ۳۰ سالمه و الان ۲ ساله ازدواج کردم
ویو هانا:از خواب ببدار شدم یه دوش گرفتم رفتم تا صبحانه رو اماده کنم اما جین صبحانه رو اماده کرده بود و روی میز چیده بود
(علامت ها= هانا+ جین× )
×بیدار شدی عزیزم خیلی سر و صدا کردم
+نه راحت باش ،قیافه غذا خوب به نظر میاد بیا زودتر بخوریمش(خنده)
هانا:صبحانه رو خوردیم میز رو جمع کردیم و باهم ظرفاشو شستیم
+نظرت چیه امشب بریم شهربازی
×اووم فکر خوبی هست ولی یه چیزی .....
+چی بگو
×من دلم بچه می خواد
+هاا ،خب باشه
×پس عملیش کنیم
+.......اوکی
اصمات❌ ❌
هانا:رفتیم تو اتاق لباسامون رو در اوردیم روی تخت خوابیدم روم خیمه زد اروم واردم کرد ت/لم.به میزد
+اححح ارومتر
×خودت میدونی که با احح گفتن بیشتر تح..ریک میشم
تا۳۶ راند ادامه دادیم و بعد ا..رض/ا شدیم و رفتیم حموم و غسل دادیم (یه غسل مخصوص😈)
پایان اصمات❌❌
هانا :از حموم امدیم بیرون لباسامون رو پوشیدیم جین موه هامو سشوار کشید و شونه زد و منم موه های اونو خشک کردم مدل دادم
جین رفت منم یه ارایش ملایم انجام دادم رفتم پایین با جین سوار ماشین رفتیم تو شهر دور زدیم ساعت نزدیک ۶ بود رفتیم شهربازی اول سوار چندتا وسیله شدیم یه پشمکی دیدم
+جین بیا بریم اونجا پشمک بخوریم
×باشه عزیزم
رفتیم یه پشمک صورتی و ابی گرفتیم یه گاز به پشمکم زدم که حالم بد شد بالا اوردم
×یعنی بچه به این زودی درست شد(خنده)
+کوفت (خندع)
×فردا برو یه ازمایش بده
+چون تو گفتی
پرش به فردا>>>>
هانا:رفتم ازمایشگاه ازمایش دادم ۲ ساعت بعد جوابش امد
پرستار:خانم تبریک میگم شما یه پسر ۴ ماهه باردارین
+وای جدی میگی
پرستار :بله
+اخ جون جین هم حتمی خوشحال میشه
+خدانگهدار خانم پرستار
پرستار :مواظب خودتون باشید
پرش به خونه!>>>>>
+ججیییییننننن
×چی میگی دختر اروم باش
+نفس نفس زدن پسرمون (نفس)تو راهه (نفس)
×چی تست مثبت بود
+اره
×اخ جون هندسام کوچولو تو راهه
(نویسنده: بعد ۵ ماه پسر کیوتِ ناناص شون به دنیا امد و اسمش هم هیرو گذاشتن )
پایان
۵.۸k
۲۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.