پارت ۱۹
پارت ۱۹
فلش بک هنگام صحبت های ا.ت
ا.ت ویو
دیگه دست خودم نبود دیگه هیچی در کنترل نبود حمله رو کنسل کردم و رفتم بالای سکو وقتی متوجه نگاه های همه مخصوصا مخاطب خاصم شدم شروع کردم
+اول از همه میخوام از تمامی افراد اینجا بابت
تشریف فرما شدن تشکر کنم دوم میخوام چیزی رو به کسی
اعتراف کنم راستش کمی استرس دارم و نمیدونم از کجا شروع کنم قبل از اینکه به اینجا برسم داخل سازمانی بودم که مثل چشمام بهش اعتماد داشتم
ولی یه نفر بهم فهموند که شاید بعضی چیز ها رو
اشتباه دیدم
من با مدرک هایی که داشتم میتونستم کارش رو تموم کنم
ولی بادیدن چیز هایی دل و قلب پاکی پشیمون شدم
راستش من اعتماد کردم و بی اعتمادی کشیدم از همون
همون مخاطب خاصم ولی دست خودم نبود دلم رو باخت بودم به اینجا رسیدم ولی فکر انتقام از سرم بیرون نمیرفت
تا اینکه با دیدنش دلم لرزید نمیدونم این حس دو طرفه هست یانه ولی امشب میخواستم انتقام بگیرم
ولی نمیگیرم و
دیگه تمومش میکنم و از همین جا شاید این نشونه ضعیف بودنم باشه که
این هارو جلوی
شما ها گفتم ولی دیگه تحمش سخت بود پس اعتراف میکنم که با دیدن جناب آقای جئون جونگکوک دلم رو باختم .....
کوک ویو
همون لحظه تیری داخل قلب ا.ت جا گرفت همه جمع شدن
هنوز تعجب کرده بودم ولی رفتم و بغلش کردم و دویدم سمت ماشینم گذاشتمش داخل ماشین و با تمام سرعت گاز میدادم رسیدم به بیمارستان داد زدم
_دکتر کمککککککککک
دکتری آمد
&چی شده
_کوری تیر خورده هرچی بخوای بهت میدم ولی خواهش میکنم برش گردون
&ببریدش داخل اتاق عمل
یکدفعه برانکارد رو آوردن از بغلم کشیدنش و بردنش اتاق عمل
۴ساعت بعد
دکتر آمد بیرون
_اقای دکتر حالش چطوره(با بغض)
&شما چکاره بیمار هستید؟
_م..من نامزدش هستم
&کمی دیر تر رسیده بودید از دست میرفت ولی....
فلش بک هنگام صحبت های ا.ت
ا.ت ویو
دیگه دست خودم نبود دیگه هیچی در کنترل نبود حمله رو کنسل کردم و رفتم بالای سکو وقتی متوجه نگاه های همه مخصوصا مخاطب خاصم شدم شروع کردم
+اول از همه میخوام از تمامی افراد اینجا بابت
تشریف فرما شدن تشکر کنم دوم میخوام چیزی رو به کسی
اعتراف کنم راستش کمی استرس دارم و نمیدونم از کجا شروع کنم قبل از اینکه به اینجا برسم داخل سازمانی بودم که مثل چشمام بهش اعتماد داشتم
ولی یه نفر بهم فهموند که شاید بعضی چیز ها رو
اشتباه دیدم
من با مدرک هایی که داشتم میتونستم کارش رو تموم کنم
ولی بادیدن چیز هایی دل و قلب پاکی پشیمون شدم
راستش من اعتماد کردم و بی اعتمادی کشیدم از همون
همون مخاطب خاصم ولی دست خودم نبود دلم رو باخت بودم به اینجا رسیدم ولی فکر انتقام از سرم بیرون نمیرفت
تا اینکه با دیدنش دلم لرزید نمیدونم این حس دو طرفه هست یانه ولی امشب میخواستم انتقام بگیرم
ولی نمیگیرم و
دیگه تمومش میکنم و از همین جا شاید این نشونه ضعیف بودنم باشه که
این هارو جلوی
شما ها گفتم ولی دیگه تحمش سخت بود پس اعتراف میکنم که با دیدن جناب آقای جئون جونگکوک دلم رو باختم .....
کوک ویو
همون لحظه تیری داخل قلب ا.ت جا گرفت همه جمع شدن
هنوز تعجب کرده بودم ولی رفتم و بغلش کردم و دویدم سمت ماشینم گذاشتمش داخل ماشین و با تمام سرعت گاز میدادم رسیدم به بیمارستان داد زدم
_دکتر کمککککککککک
دکتری آمد
&چی شده
_کوری تیر خورده هرچی بخوای بهت میدم ولی خواهش میکنم برش گردون
&ببریدش داخل اتاق عمل
یکدفعه برانکارد رو آوردن از بغلم کشیدنش و بردنش اتاق عمل
۴ساعت بعد
دکتر آمد بیرون
_اقای دکتر حالش چطوره(با بغض)
&شما چکاره بیمار هستید؟
_م..من نامزدش هستم
&کمی دیر تر رسیده بودید از دست میرفت ولی....
۴.۰k
۱۸ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.