دو دقیقه اندیشه

دو دقیقه اندیشه:


مردی مسلمان همسایه ای کافر داشت .
هر روز و هر شب همسایه ی کافر را لعن و نفرین می کرد .

: خدایا ! جان این همسایه ی کافر مرا بگیر و مرگش را نزدیک کن !!

( طوری که مرد کافر می شنید )

زمان گذشت و آن فرد مسلمان بیمار شد.دیگر نمی توانست غذا درست کند ؛ ولی غذایش در کمال تعجب سر موقع در خانه اش حاضر می شد .

مسلمان سر نماز می گفت :خدایا ! ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام حاضر و ظاهر میکنی و لعنت بر آن کافر خدانشناس که تو را نمی شناسد...!

روزی از روزها که می خواست برود و غذا را بردارد ؛ دید این همسایه ی کافر است که برایش غذا می آورد .

از آن شب به بعد مسلمان قصه ديگر سر نماز می گفت :خدایا ! ممنونم که این مرتیکه ی شیطان را وسیله کردی که برای من غذا بیاورد . من تازه حکمت تو را فهمیدم که چرا جانش را نگرفتی....!

جهل امری است که با هیچ صراطی راهش تغییر نمی کند .
دیدگاه ها (۶)

( خوزستان)نفت دارم سهم من رامی بریجنگ کردم حق من را می دهی؟ح...

ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﭼﯿﺰ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﺳﺖ،ﺩﺭﺳﺖ ﻣﺜﻞ ﯾﻚ ﻣﻌﺠﺰﻩ،ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﺁﯾﺪ ﮔﺎﻡ ﻫﺎﯾﺶ ...

خنديدن يک نيايش است...!!!اگر بتواني بخندي و بخنداني ،آموخته ...

قرار بود پارچه ی کت و شلواری اهدایی به مدرسه را میان شاگردان...

عاشقانه های شبنم

رها🍂 امشب آخرین دقیقه آدر ماه را ورق می زنیم و شمع های روشن ...

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط