تو رسیدی که یکی شاعری اش گل بکند

تو رسیدی که یکی شاعری اش گل بکند
چشمه ای خشک از این معجزه قل قل بکند

فوران کردن من هیچ، دماوند هم آه
روبروی تو بعید است تحمل بکند

باش در هیات آیینه و بگذار جهان
روزی از دیدن تصویر خودش هل بکند

اخم هایت خفه ام می کند ای کاش یکی
گره ی بین دو ابروی تو را شل بکند

آبشاری ست نماد منِ افتاده که عشق
عظمت می دهدش هرچه تنزل بکند

خوبی اندازه ی انبوه بدی های زمان
که زمین در خودش احساس تعادل بکند
دیدگاه ها (۹)

روسری وا میکنی خورشید عینک می زند !دسته گل غش میکند پروانه پ...

🍃🦋آمد شراب آتشینای دیوِ غم کنجی نشینای جان مرگ اندیش روای سا...

جدا شد یار شیرینت کنون تنها نشین ای شمع#حافظ #شجریان

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط