تک پارتی تهیونگـــ
زنگ در خونه آرامششو بهم زد...تازه لباس راحتی پوشیده بود و برق هارو خاموش کرد تا فقط یکم ذهنشو از روز شلوغش خالی کنه...با بی حوصلگی سمت در رفت ولی همین ک خواست درو باز کنه چشمش به ساعت مویش افتاد..."ساعت یک شبه!!؟ "...همین باعث شد قبل باز کردن در بلند بگه"کیه؟"...صدای آرومی شنیده شد...'همسایه واحد بغل...'...اه شت...همون روانی ای ک هیچکس نمیدونه تو خونش چیکار میکنه...این موقع شب چیکار داشت؟؟!...ساعت از دوازده شب گذشته بود و ات هرکاری ک میکرد بدون تصمیم گیری عقلش بود، پس بدون فکر کردن در و باز کرد...حتی بدون اینکه با خودش بگه با همچین لباسای گشادی قراره سوژه ی خنده ی بقیه ش...
+اتفاقی افتاده؟!...
کیم، شروع کرد ور رفتن با دستش...انگار استرس داشت...همیشه همینقدر عجیب بود...
_میدونستم بیداری...میخواستم اگ میشه ازت بخوام برام غذا درست کنی...این موقع هیچ پیکی نبود ک واسم غذا بیاره و من تازه از سرکارم رسیدم...
ات هوف آرومی کشید...اون حتی واسه خودشم آشپزی نمیکرد، چ برسه واسه کسی ک حتی اسم کوچیکشو ندونه...ولی خب گفتم ک، ساعت از دوازده گذشته و تمام تصمیماتش بدون دستور گرفتن از مغزشه...
+تا نیم ساعت دیگ درست میکنم میارم...
خواست درو ببنده ولی با حرف کیم از کارش دست کشید...
_تو خونه خودت ن...تو خونه ی من...
چطور دختر بیست و دو ساله ب مردی ک نمیشناخت اعتماد کرد و رفت تو خونش ب بهونه غذا درست کردن؟!...مرد هیپنوتیزمش کرد؟...تهدیدش کرد؟...مجبور بود؟...پلیسا هنوز دنبال مدرکت،ولی شنود ها کافی نبودن...ولی یچیزی کاملا از دوربین های مداربسته مشخصه...اینکه بعد از وارد شدنش داخل خونه کیم، دیگه هیچوقت برنگشت...
مرده؟...زندست؟...هیچکس نمیدونه...
+اتفاقی افتاده؟!...
کیم، شروع کرد ور رفتن با دستش...انگار استرس داشت...همیشه همینقدر عجیب بود...
_میدونستم بیداری...میخواستم اگ میشه ازت بخوام برام غذا درست کنی...این موقع هیچ پیکی نبود ک واسم غذا بیاره و من تازه از سرکارم رسیدم...
ات هوف آرومی کشید...اون حتی واسه خودشم آشپزی نمیکرد، چ برسه واسه کسی ک حتی اسم کوچیکشو ندونه...ولی خب گفتم ک، ساعت از دوازده گذشته و تمام تصمیماتش بدون دستور گرفتن از مغزشه...
+تا نیم ساعت دیگ درست میکنم میارم...
خواست درو ببنده ولی با حرف کیم از کارش دست کشید...
_تو خونه خودت ن...تو خونه ی من...
چطور دختر بیست و دو ساله ب مردی ک نمیشناخت اعتماد کرد و رفت تو خونش ب بهونه غذا درست کردن؟!...مرد هیپنوتیزمش کرد؟...تهدیدش کرد؟...مجبور بود؟...پلیسا هنوز دنبال مدرکت،ولی شنود ها کافی نبودن...ولی یچیزی کاملا از دوربین های مداربسته مشخصه...اینکه بعد از وارد شدنش داخل خونه کیم، دیگه هیچوقت برنگشت...
مرده؟...زندست؟...هیچکس نمیدونه...
۴۵.۵k
۰۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.