🖤فیک زندانی پارت 24🖤
پارت ۲۴👇👇👇
جیمین ویو:
در اتاق رو باز کردم و با چیزی که دیدم خونم به جوش اومد ا.ت نبود این یعنی فرار کرده دختره ی فاکی فقط اگر گیرت بیارم، دخلت اومده دیگه زندانی نمیذارم 😡
رفتم و نگهبان هارو صدا زدم.
جیمین:پس شما ها اینجا چه غلطی میکردید که این دختره فرار کرده ها؟
نگهبان۱:آقای باور کنید ما حواسمون بود معلوم نیست چجوری.... .
جیمین:خفه شو اگر پیدا نشه خودم همتون رو میکشم فهمیدی؟ برو به بقیه بگو پیداش کنن عوضی.
نگهبان:ب.... بله...... چشم قربان، اطاعت.
جیمین:خوبه زودتر پیداش کن که کلی باهاش کار های نا تموم دارم😏😈(نیشخند)
از زبان ادمین تون:
خب بریم سمت ا.ت اینا از اینور تازه نیروی پلیس به سمت عمارت جیمین بی خبر راه افتاده بودن و ا.ت توی اداره پیش یونا و چندتا از همکار ها مونده بود یا اینکه ا.ت خیلی شجاع بود ولی اون دیگه از جیمین خیلی زیاد تر میترسید..
ا.ت ویو:
بعد از اینکه پلیس های دیگه رفتن تا جیمین رو دستگیر کنن من یکم با یونا درد و دل مردم و بعدش رفتم تا پرونده های دیگرو حل کنم.
.
.
.
.
.
.
.
.
پرش زمانی به غروب:
ا.ت بعد از تموم شدن کار هاش به خونه ی خودش رفت .
اون واقعا امروز خیلی خسته شده بود و به یه دوش آب گرم نیاز داشت تا سرحالشون بیاره.
خلاصه ا.ت رفت و دوش گرفت اما وقتی از حموم اومد بیرون ..... .
ادامه در پارت بعدییی😁
شرطا برای پارت 25:
35 تا لایک♥
57 تا کامنت📨📱
جیمین ویو:
در اتاق رو باز کردم و با چیزی که دیدم خونم به جوش اومد ا.ت نبود این یعنی فرار کرده دختره ی فاکی فقط اگر گیرت بیارم، دخلت اومده دیگه زندانی نمیذارم 😡
رفتم و نگهبان هارو صدا زدم.
جیمین:پس شما ها اینجا چه غلطی میکردید که این دختره فرار کرده ها؟
نگهبان۱:آقای باور کنید ما حواسمون بود معلوم نیست چجوری.... .
جیمین:خفه شو اگر پیدا نشه خودم همتون رو میکشم فهمیدی؟ برو به بقیه بگو پیداش کنن عوضی.
نگهبان:ب.... بله...... چشم قربان، اطاعت.
جیمین:خوبه زودتر پیداش کن که کلی باهاش کار های نا تموم دارم😏😈(نیشخند)
از زبان ادمین تون:
خب بریم سمت ا.ت اینا از اینور تازه نیروی پلیس به سمت عمارت جیمین بی خبر راه افتاده بودن و ا.ت توی اداره پیش یونا و چندتا از همکار ها مونده بود یا اینکه ا.ت خیلی شجاع بود ولی اون دیگه از جیمین خیلی زیاد تر میترسید..
ا.ت ویو:
بعد از اینکه پلیس های دیگه رفتن تا جیمین رو دستگیر کنن من یکم با یونا درد و دل مردم و بعدش رفتم تا پرونده های دیگرو حل کنم.
.
.
.
.
.
.
.
.
پرش زمانی به غروب:
ا.ت بعد از تموم شدن کار هاش به خونه ی خودش رفت .
اون واقعا امروز خیلی خسته شده بود و به یه دوش آب گرم نیاز داشت تا سرحالشون بیاره.
خلاصه ا.ت رفت و دوش گرفت اما وقتی از حموم اومد بیرون ..... .
ادامه در پارت بعدییی😁
شرطا برای پارت 25:
35 تا لایک♥
57 تا کامنت📨📱
۱۵.۴k
۱۲ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.