داستانکوتاه دزد دهل زن دزد در نمه شب پا دوار را ب

#داستان_کوتاه دزد دهل زن دزدي در نيمه شب, پاي ديواري را با كلنگ مي‌كَنَد. تا سوراخ كُنَد و وارد خانه شود. مردي كه نيمه شب بيمار بود و خوابش نمي برد صداي تق تق كلنگ را مي‌شنيد. بالاي بام رفت و به پايين نگاه كرد. دزدي را ديد كه ديوار را سوراخ مي‌كند. گفت: اي مرد تو كيستي؟ دزد گفت من دُهُل زن هستم. گفت چه كار مي‌كني در اين نيمه شب؟
دزد گفت: دُهُل مي‌زنم. مرد گفت: پس كو صداي دُهُل ؟ دزد گفت: فردا صداي آن را مي‌شنوي. فردا از گلوي صاحبخانه صداي دُهُل من بيرون مي‌آيد.
گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعره یا حسرتا وا ویلتا
آن دروغست و کژ و بر ساخته
سر آن کژ را تو هم نشناخته
📚مثنوی معنوی,دفتر سوم
✍مولوی
دیدگاه ها (۱)

#ضرب_المثل چنگیزخان حاکم خونریز مغول در سال 616 هجری به نزدی...

دوستی می گفت؛ بچه که بودم، یه جوجه داشتم. خیلی دوستش داشتم.ی...

اینو اقایی که نمایشگاه موتورسیکلت داشت تعریف کرد :یه مردی می...

مردم ژاپن یک ضرب المثل بسیار جالب دارند که اساس توسعه کشورشو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط