همونجا ک خطوطِ بی سرُتهِ جادهِ تنهایی بِ هم برمیخورن،زیرِ
همونجا ک خطوطِ بی سرُتهِ جادهِ تنهایی بِ هم برمیخورن،زیرِ سقوطِ اشکایِ آسمونِ غم گرفته کِ متلاقی میشِ با بارونِ چشما،کشتی غرق میشِ تو خیالاتِ باطلُ میشینه کفِ اقیانوسِ خاطرات:]..
خاطراتی کِ نمیشِ غرقشون شی چون هیچ غریق نجاتی نیست،جز صاحبِ خاطرات کِ بتونه تورُ از دلِ اون امواج بِکشه بیرون.
mohy nvis
[♡]حرفایِ ته دلشو چال کرد ته مهایِ قلبش، مهرِ بی اعتنایی زد بِ تمامِ گرفتگی هایِ دلش، یِ بِدرکی نثارِ تمام گرفتگی هایِ دلش کرد.. بِ درک ک میگرفت ولی بی اعتنایی جواب نمیداد نفهمید کِی گونه هاش اروم اروم خیس شدن، بازم ته دلشو بیل زدُ حرفارو همونجا چال کنه، حرفا نمیخاستن تموم شنُ بایِ سکوت میخاست خفشون کنه حرفا تو سرش فریاد میزدن یِ فریاد بلند از همونا که میترسید..
بیخیال شد و نشست یِ کنجِ دلش همونجایی کِ رهگذرا ازش رد شده بودن
ولی ردِ قدمایِ یسریا بود حتی با فکرشون صداشونم میومد، ینی صداهه از صدایِ فریادای حرفا بیشتر بود. بقیرم بیخیال
شد..رد قدمارو گرفت.. خیلی دور شده بودن ..تمامِ چیزی کِ براش مهم بود خوب بودن اونایی بود کِ قدم گذاشته بودن ورِ دلش..
ولی دیگ دور شده بودنُ اسمشو میشد گذاشت بیخبری..
نمیخاست فکرشو پرت کنه سمتِ علتُ معلولایِ اون رد پاهای دور شده آخه میدونی اگ فکرش پرت میشد حرفایِ زیر خاکِ که دفنشون کرده بودم به صدا در میومدن..'
تمامِ من بیا تو ولی بِ مزار من یِ لاله جابزار.
یاِ اردی بهشت عطرتو با بهار بیار..🍃🌸
"نبودناتون ادمُ نمیکُشه ولی یادتون کِ گاهُ بی گاه میشینه ته دلِ کوچیکُ کم طاقتمون میتونه یه آدمُ تا مرز مرگ ببره.
خاطراتی کِ نمیشِ غرقشون شی چون هیچ غریق نجاتی نیست،جز صاحبِ خاطرات کِ بتونه تورُ از دلِ اون امواج بِکشه بیرون.
mohy nvis
[♡]حرفایِ ته دلشو چال کرد ته مهایِ قلبش، مهرِ بی اعتنایی زد بِ تمامِ گرفتگی هایِ دلش، یِ بِدرکی نثارِ تمام گرفتگی هایِ دلش کرد.. بِ درک ک میگرفت ولی بی اعتنایی جواب نمیداد نفهمید کِی گونه هاش اروم اروم خیس شدن، بازم ته دلشو بیل زدُ حرفارو همونجا چال کنه، حرفا نمیخاستن تموم شنُ بایِ سکوت میخاست خفشون کنه حرفا تو سرش فریاد میزدن یِ فریاد بلند از همونا که میترسید..
بیخیال شد و نشست یِ کنجِ دلش همونجایی کِ رهگذرا ازش رد شده بودن
ولی ردِ قدمایِ یسریا بود حتی با فکرشون صداشونم میومد، ینی صداهه از صدایِ فریادای حرفا بیشتر بود. بقیرم بیخیال
شد..رد قدمارو گرفت.. خیلی دور شده بودن ..تمامِ چیزی کِ براش مهم بود خوب بودن اونایی بود کِ قدم گذاشته بودن ورِ دلش..
ولی دیگ دور شده بودنُ اسمشو میشد گذاشت بیخبری..
نمیخاست فکرشو پرت کنه سمتِ علتُ معلولایِ اون رد پاهای دور شده آخه میدونی اگ فکرش پرت میشد حرفایِ زیر خاکِ که دفنشون کرده بودم به صدا در میومدن..'
تمامِ من بیا تو ولی بِ مزار من یِ لاله جابزار.
یاِ اردی بهشت عطرتو با بهار بیار..🍃🌸
"نبودناتون ادمُ نمیکُشه ولی یادتون کِ گاهُ بی گاه میشینه ته دلِ کوچیکُ کم طاقتمون میتونه یه آدمُ تا مرز مرگ ببره.
۱۵.۳k
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۰