| بخونید| در ازدحامِ این جمعیت، بین صدایِ قدم هایِ رهگذرا
|#بخونید| در ازدحامِ این جمعیت، بین صدایِ قدم هایِ رهگذرانِ پرمشغله و نقاب بِ صورت،دل ها درسدد "دِل"مردگی اندُ و یادداشت ها رو بِ روز" مَرگی" میروند..
جایِ بودن ها خالیستُ تمام درد ما این نیست ولی بازم دردیست بِ روی دردهایِ پنهانمان..
جای بودن ها را میشود با نبودنهایشان پر کرد؟!
نه..!جای نبودن هارا میشود با واژهء منحوس دلتنگی پر کرد..
دلت کِ تنگ شود.میگیرد دلت کِ بگیرد،چشمهایت بغض را فریاد میزنند..
چشم هارا نمیشود فهمید،لنزِ لبخندِ دروغین تمامِ فریاد را سرکوب میکندُ..
چشمانِ من خسته اند از فریاد های نشنیده..
لب هایم را مهر سکوت بسته وخودم را درمشغله هایِ بی مصرفِ این روزها غرق کردم کِ دردهایِ کوچک کِ درِ دلتنگیِ راباز نکند..
اما تمامِ چیزی کِ از ذهنم ُ چشمهایِ خسته ام عبور میکند خیالیست..
خیالی کِ بی خیال من نمیشود...
mohy_nvis🌘
"اتفاقایِ خوبم تا افتادن شکستن!
جایِ بودن ها خالیستُ تمام درد ما این نیست ولی بازم دردیست بِ روی دردهایِ پنهانمان..
جای بودن ها را میشود با نبودنهایشان پر کرد؟!
نه..!جای نبودن هارا میشود با واژهء منحوس دلتنگی پر کرد..
دلت کِ تنگ شود.میگیرد دلت کِ بگیرد،چشمهایت بغض را فریاد میزنند..
چشم هارا نمیشود فهمید،لنزِ لبخندِ دروغین تمامِ فریاد را سرکوب میکندُ..
چشمانِ من خسته اند از فریاد های نشنیده..
لب هایم را مهر سکوت بسته وخودم را درمشغله هایِ بی مصرفِ این روزها غرق کردم کِ دردهایِ کوچک کِ درِ دلتنگیِ راباز نکند..
اما تمامِ چیزی کِ از ذهنم ُ چشمهایِ خسته ام عبور میکند خیالیست..
خیالی کِ بی خیال من نمیشود...
mohy_nvis🌘
"اتفاقایِ خوبم تا افتادن شکستن!
۱۳.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۰