پارت ۱۰
ویو نویسنده:
مین هو میا رو واسه انتقام از پدر میا میخواست نقشه های بدی براش کشیده بود !
ویو میا:
به از چند دقیقه صحبت با مین هو گشنم شد و گفتم :
آجوما غذا آمادست (با لحن کیوت )
آجوما : آره شیطان کوچولو
اخم کردم و گفتم:
پاشید کمک کنید میز رو بچنیم یالا !
که همه برگشتن سمتم و با حالت تعجب نگاهم کردن و گفتم:
یااااا چیه ؟!
تهیونگ خندید و گفت: نه نه نه ما اینجا از این کارا نمیکنم
فقط میخوریم و میخوابیم 🤣
که جونگکوک با لحن سرد بهم گفت بشینم پیشش و با یه بشکن توی ۳ دقیقه خدمتکار ها میز رو چیدن و رفتیم سر سفره و من همیشه گشنه شروع کردم مثل گاو خوردن که مین هو خندش گرفته و گفت :
آروم بخور خفه میشی و با حالت ناراحت گفتم باشه
با همون حالت ناراحت داشتم به جنی نگاه میکردم اون داشت مثل یه فرشته غذا میخورد و تهیونگم با نگاه عاشقانه نگاهش میکرد
عاه آرومی کشیدم که دیدم جونگکوک بشقابمو پر کرده و داره به مین هو میگه :
یا چیکار داری بچمو بزار هرچقدر دوست داره بخوره !
که با شنیدن این جمله خنده دوباره به صورتم برگشت و گفتم ملسی
گفت: خواهش میکنم بانی کوچولوم 🙂
بعد از شام داشتم با جنی تو اتاقشون فیلم میدیدم
تو دلم با خودم به مشکل برخورده بودم
چطور میشه هردوتاشون هم جذاب باشن هم کیوت که با صدای جنی به خودم
چیزی شده دختر انگار پریشونی
نه چیزی نیست فقط یکم خستم میرم اتاق بای
بای
از جنی خداحافظی کردم و رفتم اتاقم و لباسمو در اوردم و رفتم حموم و نشستم تو وان
۴۵ مین بعد .....
مین هو میا رو واسه انتقام از پدر میا میخواست نقشه های بدی براش کشیده بود !
ویو میا:
به از چند دقیقه صحبت با مین هو گشنم شد و گفتم :
آجوما غذا آمادست (با لحن کیوت )
آجوما : آره شیطان کوچولو
اخم کردم و گفتم:
پاشید کمک کنید میز رو بچنیم یالا !
که همه برگشتن سمتم و با حالت تعجب نگاهم کردن و گفتم:
یااااا چیه ؟!
تهیونگ خندید و گفت: نه نه نه ما اینجا از این کارا نمیکنم
فقط میخوریم و میخوابیم 🤣
که جونگکوک با لحن سرد بهم گفت بشینم پیشش و با یه بشکن توی ۳ دقیقه خدمتکار ها میز رو چیدن و رفتیم سر سفره و من همیشه گشنه شروع کردم مثل گاو خوردن که مین هو خندش گرفته و گفت :
آروم بخور خفه میشی و با حالت ناراحت گفتم باشه
با همون حالت ناراحت داشتم به جنی نگاه میکردم اون داشت مثل یه فرشته غذا میخورد و تهیونگم با نگاه عاشقانه نگاهش میکرد
عاه آرومی کشیدم که دیدم جونگکوک بشقابمو پر کرده و داره به مین هو میگه :
یا چیکار داری بچمو بزار هرچقدر دوست داره بخوره !
که با شنیدن این جمله خنده دوباره به صورتم برگشت و گفتم ملسی
گفت: خواهش میکنم بانی کوچولوم 🙂
بعد از شام داشتم با جنی تو اتاقشون فیلم میدیدم
تو دلم با خودم به مشکل برخورده بودم
چطور میشه هردوتاشون هم جذاب باشن هم کیوت که با صدای جنی به خودم
چیزی شده دختر انگار پریشونی
نه چیزی نیست فقط یکم خستم میرم اتاق بای
بای
از جنی خداحافظی کردم و رفتم اتاقم و لباسمو در اوردم و رفتم حموم و نشستم تو وان
۴۵ مین بعد .....
۳.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.