ادامه پارت

ادامه پارت 103

وسط اتاق ایستاد چطوری اون رفتار لحنش رو فراموش کرده بود پس کلیشه‌ای.. عاشق کوریست بینا حقیقت داشت
ویوا واقعا کور شده بود که همه رفتار های حرفاش رو فراموش کرده بود
اسیری عشق یک حرفه که اینجوری با دیدن خیانت تقاص پس میداد
با صدای زنگ گوشیش نگاهش رو از تخت گرفت و اشک های که بی اختیار یکی پس از دیگری سرازیر میشدن رو پس زد و گوشیش رو جواب داد
و بعد از مکث کوتاهی صدای اینها توی
گوشش پیچید : کجای دختر ناسلامتی قراره من امروز برم نمی‌خواهی دوست عزیزت رو بدرقه کنی ؟
به قدری ذهنش درگیر بود که هیچی از حرف های دوستش نفهمید و با صدای خفه گفت : اینها هنوز حرفت... سر جاشه ؟
اینها که با شنیدن صدای خفه بغض آلود دوستش رو شنیدن اخم کرد و گفت : چی داری میگی صدات چرا اینجوریه ؟
ویوا لباش رو بهم فشرد و اینبار با عصبانیت گفت : سوال منو با سوال جواب نده هنوز میخواهی یه بیلیت اضافه بگیری
شاید تاحالا تصمیم های اشتباه زیادی گرفته بود اما مطمئن بود این درست ترین تصمیم زندگیش خواهد بود !
دیدگاه ها (۲)

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 104 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩با...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 105 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ ه...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 103 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩چش...

های دخترا حالتون چطوره امیدوارم هنوز و بخاطر سرما یخ نزده با...

《 ازدواج نافرجام 》⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩ پارت 101 ⁦(⁠๑⁠˙⁠❥⁠˙⁠๑⁠)⁩شک...

ادامه پارت 74هیوری کنارش ایستاده و با پوزخند گفت : اون وقت ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط