تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
تمام تنم می سوزد از زخم هایی که خورده ام
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو،
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند؛
من از دست رفته ام ، شکسته ام،
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم...
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند...
دردِ یک اتفاق که شاید با اتقا قِ تـو،
دردش متفاوت باشد ویرانم می کند؛
من از دست رفته ام ، شکسته ام،
می فهمی ؟
به انتهایِ بودنم رسیده ام ؛
اما اشک نمی ریزم...
پنهان شده ام پشتِ لبخنـدی که درد می کند...
۹۹۶
۰۳ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.