انتقام عاشقانه پارت ۱۰ (ببخشید دیر شد جبران میکنم)
انتقام عاشقانه پارت ۱۰ (ببخشید دیر شد جبران میکنم)
*دوماهه بعد*
^هانیا^
حوصلم حسابی سر رفته بود نانیا هم خونه نبود یورا هم که همون روزی که اومد فرداش برگشت ایران چون کارش برای عکاسی یع گروه منتفی شد،تو این دوماهم صبا حسابی معروف شده بودو به عنوان یه ستاره جهانی شناخته شده بلند شدم لباسامو عوض کردم یه شلوار جین یخی به همراه یه پیراهن لی که پایینش گره میخورد و تا بالای نافم میومد پوشیدمو رفتم بیرون دلم میخواست پیاده روی کنم پس سوار ماشین نشدم و پیاده رفتم کافه ای که خیابان کناری بود وقتی رسیدم رفتم توی کافه و پشت یه میز دونفره که آخر کافه بود نشستم هیچکی نبود و کافه خالی خالی گارسون اومد طرفم فقط یه قهوه سفارش دادم رفت تا سفارشم رو بیاره دستامو گذاشتم روی میز و سرم هم گذاشتم روی دستام و چشمامو بستم که با صدای کشیده شدن صندلی سرمو بالا آوردم خودش بود.
-چی میخوای؟؟؟(اگع میخوان براتون جالب تر باشه یه آهنگ غمگین هم گوش کنید)
+هانیا منو ببخش بیا تمام اون اتفاقای بد رو از ذهنمون پاک کنیم و دوباره عین قبل همو دوست داشته باشیم
نتونستم تحمل کنم با صدای بلند جوابشو دادم
-چی شد رفتی دوراتو زدی باز یاد من افتادی بالاخره ازشون خسته شدی گفتی برگردم دوباره هانیا رو بازی بدم
شاید تو بتونی همه چی رو فراموش کنی و اینکارو بکنی آقای جئون جونگکوک ولی من هانیا قبلی نیستم نمیتونم حرفات باور کنم من به خاطر تو بدترین لحظات زندگیم رو تحمل کردم اگه صبا و نانیا کنارم نبودن من تاحالا خودکشی کرده بودم من نمیتونم ببخشمت
+من دوست دارم همه اونا یه اشتباه بود از سر بچگی
-ولی من دیگه دوست ندارم حالا هم برگرد پیش همون اشتباه های بچگیت
+میدونم دروغ میگی و هنوزم دوسم داری
-مثلا دروغ بگم چه فرقی به حال تو داره
سریع بلند شدمو از کافه زدم بیرون آسمون هم عین من دلش پر بود بارون میومد منم دیگه نتونستم تحمل کنم اشکام راهشونو پیدا کردنو آروم میومدند پایین راست میگفت هنوزم دوسش دارم ولی نمیتونستم ببخشمش یاد خاطرات خوبی که باهاش داشتیم افتادم روزی که گفتم گرممه و با شلنگ روم آب ریخت و کلی آب بازی کردیم یاد اولین بوسمون توی راه پله های خونمون وقتی ازش خدافظی کردم ولی اون دستمو ول نکرد و کشید طرف خودشو لبامو بوسید یاد روزی افتادم که گشنه بودیمو داشتیم غذا درست میکردیم ولی هیچ کدوممون آشپزی بلد نبودیم و کل غذا رو سوزوندیم آخرشم از رستوران غذا سفارش دادیم
عشق من واقعی بود ولی اون فقط داشت باهام بازی میکرد
یه روز که دیگه ازم خسته شده بود بهم زنگ زدو باهام قرار گذاشت خوشحال بودم لباسایی که میگفت خیلی دوست داره رو پوشیدم رفتم پارکی که باهاش قرار گذاشتم دیدمش خواستم برم طرفش ولی یه دخترم کنارش بود خوشگل بود جونگکوک به محض اینکه منو دید دختررو کشید طرف خودشو بوسیدش دیگه نتونستم تحمل کنم و ببینمش چشمام تار میدید و داشتم گریه میکردم هر جوری بود اون روز اون پارک لعنتی رو ترک کردم ولی قلبمم تو همون پارک جا گذاشتم
آروم قدمتی سنگینمو برمیداشتمو گریه میکردم که دستم کشیده شد و افتادم تو بقل یکی نگاهش کردم خودش بود
-ولم کن چرا اومدی دنبالم همه چی تموم شده تنهام بزار
+هانیا دوست دارم منو ببخش
-تو قلبمو شکستی تو منو بازی دادی باعث شدی دیگه هیچوقت اون هانیای قبل نشم من داشتم میمردم با کار تو نانیا ذره ذره عذاب کشیدنمو میدید و عذاب میکشید صبا اشکامو میدیدو برای اولین بار آشکارا دیدم من حتی اگه بلایی که سر خودم آوردی رو ببخشم کاری با اونا کردی رو نمیبخشم
اینا رو می گفتم و گریه میکردمو با مشت هام میزدم روی سینش تا ولم کنه حلقه دستاشو محکم تر کرد و بیشتر تو آغوشش فرو رفتم
+هانیا درسته من داشتم باهات بازی کردم ولی وقتی اونکارو باهات کردم خودم متوجه اشتباهم شدم تونستم بفهمم که عشقت واقعیه فکر می کردم تو هم عین بقیه دخترا برای پول و شهرتم اومدی طرفم ولی وقتی رفتن دخترایی که میومدن طرفم ولی بعد از یه مدت خسته میشدن رو دیدیم خودم عشق واقعیت رو حس کردم خعلی دنبالت گشتم ولی دیگه پیدات نکردم وقتی برای اجرای گات سون اومدی بودی دیدمت خعلی خوشحال شدم و خواستم بیام طرفت ولی تو منو پس زدی حالا هم ازت خواهش میکنم منو ببخش قول میدم همه اون روزا رو جبران کنم
-قول میدی دیگه ترکم نکنی؟؟؟
-قول میدی کاری کنی اون روزای بدو فراموش کنم؟؟؟
+هانیا از اعماق وجودم قسم میخورم
اینو که گفت دستامو دور گردنش حلقه کردمو لبامو گذاشتم رو لباشو دلتنگی او یک سال دوری رو با بوسمون جبران کردیم.
*دوماهه بعد*
^هانیا^
حوصلم حسابی سر رفته بود نانیا هم خونه نبود یورا هم که همون روزی که اومد فرداش برگشت ایران چون کارش برای عکاسی یع گروه منتفی شد،تو این دوماهم صبا حسابی معروف شده بودو به عنوان یه ستاره جهانی شناخته شده بلند شدم لباسامو عوض کردم یه شلوار جین یخی به همراه یه پیراهن لی که پایینش گره میخورد و تا بالای نافم میومد پوشیدمو رفتم بیرون دلم میخواست پیاده روی کنم پس سوار ماشین نشدم و پیاده رفتم کافه ای که خیابان کناری بود وقتی رسیدم رفتم توی کافه و پشت یه میز دونفره که آخر کافه بود نشستم هیچکی نبود و کافه خالی خالی گارسون اومد طرفم فقط یه قهوه سفارش دادم رفت تا سفارشم رو بیاره دستامو گذاشتم روی میز و سرم هم گذاشتم روی دستام و چشمامو بستم که با صدای کشیده شدن صندلی سرمو بالا آوردم خودش بود.
-چی میخوای؟؟؟(اگع میخوان براتون جالب تر باشه یه آهنگ غمگین هم گوش کنید)
+هانیا منو ببخش بیا تمام اون اتفاقای بد رو از ذهنمون پاک کنیم و دوباره عین قبل همو دوست داشته باشیم
نتونستم تحمل کنم با صدای بلند جوابشو دادم
-چی شد رفتی دوراتو زدی باز یاد من افتادی بالاخره ازشون خسته شدی گفتی برگردم دوباره هانیا رو بازی بدم
شاید تو بتونی همه چی رو فراموش کنی و اینکارو بکنی آقای جئون جونگکوک ولی من هانیا قبلی نیستم نمیتونم حرفات باور کنم من به خاطر تو بدترین لحظات زندگیم رو تحمل کردم اگه صبا و نانیا کنارم نبودن من تاحالا خودکشی کرده بودم من نمیتونم ببخشمت
+من دوست دارم همه اونا یه اشتباه بود از سر بچگی
-ولی من دیگه دوست ندارم حالا هم برگرد پیش همون اشتباه های بچگیت
+میدونم دروغ میگی و هنوزم دوسم داری
-مثلا دروغ بگم چه فرقی به حال تو داره
سریع بلند شدمو از کافه زدم بیرون آسمون هم عین من دلش پر بود بارون میومد منم دیگه نتونستم تحمل کنم اشکام راهشونو پیدا کردنو آروم میومدند پایین راست میگفت هنوزم دوسش دارم ولی نمیتونستم ببخشمش یاد خاطرات خوبی که باهاش داشتیم افتادم روزی که گفتم گرممه و با شلنگ روم آب ریخت و کلی آب بازی کردیم یاد اولین بوسمون توی راه پله های خونمون وقتی ازش خدافظی کردم ولی اون دستمو ول نکرد و کشید طرف خودشو لبامو بوسید یاد روزی افتادم که گشنه بودیمو داشتیم غذا درست میکردیم ولی هیچ کدوممون آشپزی بلد نبودیم و کل غذا رو سوزوندیم آخرشم از رستوران غذا سفارش دادیم
عشق من واقعی بود ولی اون فقط داشت باهام بازی میکرد
یه روز که دیگه ازم خسته شده بود بهم زنگ زدو باهام قرار گذاشت خوشحال بودم لباسایی که میگفت خیلی دوست داره رو پوشیدم رفتم پارکی که باهاش قرار گذاشتم دیدمش خواستم برم طرفش ولی یه دخترم کنارش بود خوشگل بود جونگکوک به محض اینکه منو دید دختررو کشید طرف خودشو بوسیدش دیگه نتونستم تحمل کنم و ببینمش چشمام تار میدید و داشتم گریه میکردم هر جوری بود اون روز اون پارک لعنتی رو ترک کردم ولی قلبمم تو همون پارک جا گذاشتم
آروم قدمتی سنگینمو برمیداشتمو گریه میکردم که دستم کشیده شد و افتادم تو بقل یکی نگاهش کردم خودش بود
-ولم کن چرا اومدی دنبالم همه چی تموم شده تنهام بزار
+هانیا دوست دارم منو ببخش
-تو قلبمو شکستی تو منو بازی دادی باعث شدی دیگه هیچوقت اون هانیای قبل نشم من داشتم میمردم با کار تو نانیا ذره ذره عذاب کشیدنمو میدید و عذاب میکشید صبا اشکامو میدیدو برای اولین بار آشکارا دیدم من حتی اگه بلایی که سر خودم آوردی رو ببخشم کاری با اونا کردی رو نمیبخشم
اینا رو می گفتم و گریه میکردمو با مشت هام میزدم روی سینش تا ولم کنه حلقه دستاشو محکم تر کرد و بیشتر تو آغوشش فرو رفتم
+هانیا درسته من داشتم باهات بازی کردم ولی وقتی اونکارو باهات کردم خودم متوجه اشتباهم شدم تونستم بفهمم که عشقت واقعیه فکر می کردم تو هم عین بقیه دخترا برای پول و شهرتم اومدی طرفم ولی وقتی رفتن دخترایی که میومدن طرفم ولی بعد از یه مدت خسته میشدن رو دیدیم خودم عشق واقعیت رو حس کردم خعلی دنبالت گشتم ولی دیگه پیدات نکردم وقتی برای اجرای گات سون اومدی بودی دیدمت خعلی خوشحال شدم و خواستم بیام طرفت ولی تو منو پس زدی حالا هم ازت خواهش میکنم منو ببخش قول میدم همه اون روزا رو جبران کنم
-قول میدی دیگه ترکم نکنی؟؟؟
-قول میدی کاری کنی اون روزای بدو فراموش کنم؟؟؟
+هانیا از اعماق وجودم قسم میخورم
اینو که گفت دستامو دور گردنش حلقه کردمو لبامو گذاشتم رو لباشو دلتنگی او یک سال دوری رو با بوسمون جبران کردیم.
۲۸.۴k
۱۰ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.