part 6
پرستار:بزارینشون روی این تخت
تا براشون ی سرم بیارم
جونگکوک:باشه
بعد دوساعت بهوش اومد
ا\ت:کوک من چم شده
کوک: عه بهوش اومدی نمیدونم والا با خودت چیکار کردی
کوک:نمیخوای بگی ماجرا چیه
ا\ت:ببین کوک جلو ی سر کارم و...
**ماجرا رو تعریف کرد
کوک:*عصبانی شد چرا بهم نگفتی؟ممکن بود بلای بدتری سرت میومد باید میگفتی
ا\ت:ترسیدم
کوک:ترس؟از اون پسره کم تر از من میترسیدی؟
ا\ت:ن نه
کوک:لباس بپوش بریم
یک ساعت بعد
کوک:برو بخواب
ا\ت:ببخشید نگفتم (باگریه)
کوک:عیب نداره برو استراحت کن من میرم بیرون میام
کوک خیلی عصبانی بود رفت پیش تهیونگ تا آروم شه
دینگگگ
تهیونگ:اومدم
کوک:سلام
ته:سلام
کوک:تهیونگ اصلا حالم خوب نی
ته:چرا؟
کوک: ی پسره همش ا\ت رو اذیت میکرد و حتی اون پسره رگ ا\ت رو زد اما ا\ت ترسید و به من نگفت احساس میکنم زنم باهام اصلا راحت نیس عذاب وجدان دارم احساس میکنم خیلی بهش سخت گرفتم
ته:میفهمم
کوک:اصلا حالم خوب نی
ته:نگران نباش ا\ت تورو خیلی دوست داره
ته:بیا بریم بیرون ی آبجو بزنیم
کوک:بریم
ته: مستر برامون دو لیوان آبجو بیار لطفا
گارسون:چشم
ته:دادااش به خودت سخت نگیر
ادامه دارد.....
تا براشون ی سرم بیارم
جونگکوک:باشه
بعد دوساعت بهوش اومد
ا\ت:کوک من چم شده
کوک: عه بهوش اومدی نمیدونم والا با خودت چیکار کردی
کوک:نمیخوای بگی ماجرا چیه
ا\ت:ببین کوک جلو ی سر کارم و...
**ماجرا رو تعریف کرد
کوک:*عصبانی شد چرا بهم نگفتی؟ممکن بود بلای بدتری سرت میومد باید میگفتی
ا\ت:ترسیدم
کوک:ترس؟از اون پسره کم تر از من میترسیدی؟
ا\ت:ن نه
کوک:لباس بپوش بریم
یک ساعت بعد
کوک:برو بخواب
ا\ت:ببخشید نگفتم (باگریه)
کوک:عیب نداره برو استراحت کن من میرم بیرون میام
کوک خیلی عصبانی بود رفت پیش تهیونگ تا آروم شه
دینگگگ
تهیونگ:اومدم
کوک:سلام
ته:سلام
کوک:تهیونگ اصلا حالم خوب نی
ته:چرا؟
کوک: ی پسره همش ا\ت رو اذیت میکرد و حتی اون پسره رگ ا\ت رو زد اما ا\ت ترسید و به من نگفت احساس میکنم زنم باهام اصلا راحت نیس عذاب وجدان دارم احساس میکنم خیلی بهش سخت گرفتم
ته:میفهمم
کوک:اصلا حالم خوب نی
ته:نگران نباش ا\ت تورو خیلی دوست داره
ته:بیا بریم بیرون ی آبجو بزنیم
کوک:بریم
ته: مستر برامون دو لیوان آبجو بیار لطفا
گارسون:چشم
ته:دادااش به خودت سخت نگیر
ادامه دارد.....
۶.۸k
۰۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.