love Between the Tides

love Between the Tides³⁶

یک ساعت قبل

تهیونگ
تهیونگ: نمیای بیرون باهم قدم بزنیم من بیرون خوابگاه منتظرتم
دوهی: دایی نگران ا/ت دوستم هستم
تهیونگ: اتفاقی افتاده؟
دوهی: نمیدونم این وقت شب کجا میخواد بره حرفی هم نمیزنه
تهیونگ: عزیزم من باید برم بعد زنگ میزنم
دوهی: باشه
رفتم و ماشینی که ا/ت سوارش شد رو تعقیب کردم

حال
سومین: نه نترس به کسی نمیگم فیلم هم نمیگرم
ا/ت: باشه
دوتا پسر بودن اومدن کنارم
آروم آروم اشک میریختم
^: خیلی بد**نت خوبه زود شروع میکنیم
°: خانم نگران نباش خیلی زود تموم میشه بهش فکر نکن
سومین نشسته بود داشت لبخند میزد و نوشیدنی تو دستش بود
یکی از پسرها دستش رو برد روی لباسم و دکمه اول رو باز کرد و بعد کم کم لباسم رو از بد**نم خا**رج کردند که فقط نیم تنه ای پوشیده بودم
°: خیلی لاغری ولی خیلی بدنت خوبه
ا/ت: لطفا کارت رو انجام بده حرف نزن
^: لیدی زیبا عصبانی نباش
صورتشون رو به گرد**نم و به صور**تم نزدیک میکردن و من هم
فقط اشک میریختم
^: از ما نترس ما سخت نمیگیریم
و دستشون رو خواستن به نیم تنه مشکی که پوشیده بودم نزدیک کنند
که در باز شد
تهیونگ: اینجا...
تهیونگ نگاهی به من و پسرهایی که کنارم بودند کرد
تهیونگ: شما کی هستید
سومین: استاد
تهیونگ: چیکار میکنید
°: تو کی هستی لیدی زیبا این کیه؟
چیزی نمیگفتم
تهیونگ نزدیک به اون پسرها شد و با تمام قدرتی که داشت بهشون مشت زد
سومین از ترس فرار کرد و حتی اون پسرهاهم فرار کردند
و با عصبانیت به من نگاه میکرد
ا/ت: تهیونگ
لباسم رو از زمین برداشت
تهیونگ: لباست رو بپوش
ا/ت: ممنون
تهیونگ: تو میدونستی اگر دو دقیقه دیرتر میرسیدم..
ا/ت: میدونم میدونم
تهیونگ: فقط یه زنگ میزدی میگفتی تهیونگ امشب فقط نقش دوست پسرم رو باز کن همین لازم نبود آبروی خودت ببری سومین بشینه بهت بخنده و اون پسر ها اینکار رو باهات کنند...
ا/ت: 😞😞متاسفم
تهیونگ: از خودت و بدنت عذرخواهی کن این پسرها فکر کنم با خیلی از دخترها تا حالا اینکار رو کردند و براشون تو مهم نیستی اما
برای خودت مهم باش
سریع رفتم بغلش کردم
ا/ت: ممنون که اومدی
و بعد دستم رو گرفت
تهیونگ: باید از این جهنم بریم بیرون
و از اونجا رفتیم بیرون
تهیونگ: چیزی خوردی؟
ا/ت: نه
رفتیم رستورانی و برام شام خرید
و شروع کردم به خوردن
ا/ت: تو چیزی نمیخوای؟
تهیونگ: نه
ا/ت: ممنون
تهیونگ: خواهش میکنم...

چند دقیقه بعد
ا/ت: خب رسیدیدم
تهیونگ: خب در بزن
ا/ت: میخوای بری؟
تهیونگ: آره
ا/ت: من خیلی نگرانم میشه بیشتر باهم حرف بزنیم
تهیونگ: یعنی نمیری داخل؟
ا/ت: بیا داخل باهم صحبت کنیم
تهیونگ: نگران چیزی نباش برو به کسی چیزی نمیگم
ا/ت: باشه
رمز در رو زدم رفتم داخل
ا/ت: ممنون بخاطر امشب

تهیونگ
ا/ت رفت داخل دوباره برگشت
تهیونگ: گفتم که نگران نباش
ا/ت: تهیونگ
تهیونگ: چیشده؟
ا/ت: بابام
تهیونگ: چیشده چرا گریه میکنی؟ بابات چیزی شده

ا/ت
تهیونگ خواست بره داخل دستش رو گرفتم
ا/ت: نرو
تهیونگ: چرا؟ خب چیشده؟
ا/ت: بابام داشت مامانم رو میبوسید
تهیونگ: 😂
ا/ت: نخند
تهیونگ: چرا گریه میکنی چرا عصبانی هستی؟
ا/ت: نمیدونم
تهیونگ: تو باید خوشحال باشی
ا/ت: بریم بیرون وقت داری؟
تهیونگ: آره بریم
رفتیم بیرون
تهیونگ: ا/ت چه حسی داری؟
ا/ت: نمیدونم خوشحالم میتونم با خانوادم زندگی کنم
تهیونگ: امشب کجا میری؟
ا/ت: برمیگردم خونه اما یک ساعت دیگه ببخشید مزاحم تو شدم
تهیونگ: من کاری ندارم
ا/ت: میشه به کسی چیزی درباره امشب نگی
تهیونگ: باشه ولی باید به من میگفتی واقعا میخواستی با اون پسرها...
ا/ت: مجبور بودم
تهیونگ: اگر چیزی شد بهم بگو کمکت میکنم
ا/ت: گفتی بهت فرصت بدم نمیخواستی باهام حرف بزنی
تهیونگ: اگر ناراحتی تا برم
ا/ت: نه نرو یخ زدم خیلی سرده
تهیونگ کتش رو داد به من
ا/ت: تو سردت میشه
تهیونگ: نه خوبه

چند دقیقه بعد
صدایی شنیدم
ا/ت: صدای گوشی کیه؟
تهیونگ: برای من تو جیب کتم نگاه کن
داخل جیبش جعبه ای دیدم
تهیونگ: پیداش کردم
ا/ت: جواب بده
تهیونگ: نه لازم نیست
جعبه رو باز کردم گردنبندی رو دیدم خیلی خوگل بود
تهیونگ: چیکار میکنی
ا/ت: ببخشید فقط کنجکاو شدم
تهیونگ: بزار داخل جیبم
ا/ت: باشه برای دوست دخترت خریدی؟
تهیونگ:....

#فیک
#سناریو
#taehyung
#تهیونگ
#فیکشن
#رمان
#عشق_بین_جزر_و_مد
دیدگاه ها (۲۶)

love Between the Tides³⁷ا/ت: برای دوست دخترت خریدی؟ تهیونگ: ...

love Between the Tides³⁵تهیونگ: عاشق کی؟ ا/ت: توتهیونگ: من؟ ...

love Between the Tides³⁴شب برگشتم خونه ا/ت: تهیونگ تهیونگ: ت...

Between the Tides³²یک هفته بعد تهیونگتو دفترم بودم تق تق تق ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط