Soori
Soori...:
﷽
✍ 🏼 پاسخ سهراب سپهری
به کفرنامه اثر کارو از زبان پروردگار!
منم زیبا ..! که زیبا بنده ام را دوست
میدارم! تو بگشا گوشدل پروردگارت
با تو میگوید ..
ترا دربیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد..
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای
خود ... تو غیر از من چه میجویی؟!
تو با هرکس بغیر از من چهمیگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من،
من خدایی خوب میدانم ...!
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،
یا خدایی، یا الهی، میهمانم کن!
که من چشمان اشک آلوده ات را
دوست میدارم ..
طلب کن خالق خود را،
بجو ما را تو خواهی یافت ...
که عاشق میشوی بر ما
و عاشق میشوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد!
تویی زیباتر از خورشید زیبایم،
تویی والاترین مهمان دنیایم، که
دنیا بیتو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو رامن آفریدم برخودم احسنت
میگفتم ..
مگر آیا کسی هم با خدایش
قهر میگردد؟!
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛
ببینم من تو را از درگهم راندم؟!
که میترساندت از من؟!
رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت .. خالقت
اینک صدایم کن مرا......
با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم ... لیک،
غوغای دل بشکستهات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام.
آیا عزیزم حاجتی داری؟!
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن...
بدان آغوش من باز است!!
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را
بگیرد نور،
قسم بر اختران روشن اما دور،
رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن،
یک قدم با توتمام گامهای مانده اش
با من ...
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد ..
"دریا دلان" 💚
﷽
✍ 🏼 پاسخ سهراب سپهری
به کفرنامه اثر کارو از زبان پروردگار!
منم زیبا ..! که زیبا بنده ام را دوست
میدارم! تو بگشا گوشدل پروردگارت
با تو میگوید ..
ترا دربیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد..
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای
خود ... تو غیر از من چه میجویی؟!
تو با هرکس بغیر از من چهمیگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیز من،
من خدایی خوب میدانم ...!
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی،
یا خدایی، یا الهی، میهمانم کن!
که من چشمان اشک آلوده ات را
دوست میدارم ..
طلب کن خالق خود را،
بجو ما را تو خواهی یافت ...
که عاشق میشوی بر ما
و عاشق میشوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم، خدایی عالمی دارد!
تویی زیباتر از خورشید زیبایم،
تویی والاترین مهمان دنیایم، که
دنیا بیتو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو رامن آفریدم برخودم احسنت
میگفتم ..
مگر آیا کسی هم با خدایش
قهر میگردد؟!
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی؛
ببینم من تو را از درگهم راندم؟!
که میترساندت از من؟!
رها کن آن خدای دور؟!
آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت .. خالقت
اینک صدایم کن مرا......
با قطره ی اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم ... لیک،
غوغای دل بشکستهات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام.
آیا عزیزم حاجتی داری؟!
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد
به نجوایی صدایم کن...
بدان آغوش من باز است!!
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم برعصر روشن، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را
بگیرد نور،
قسم بر اختران روشن اما دور،
رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن،
یک قدم با توتمام گامهای مانده اش
با من ...
تو بگشا گوش دل
پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان،
رهایت من نخواهم کرد ..
"دریا دلان" 💚
- ۲.۶k
- ۰۹ خرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط