به شراب ِ ارغوانی مشکن خمار ما را
به شراب ِ ارغوانی مشکن خمار ما را
به نسیم مهربانی بنشان غبار ما را
گل باغ دوستی را به سرشک پروراندم
تو به باد غم سپردی همه برگ و بار ما را
تو که ساغر لبت را به لبم نمیگذاری
به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را
به نسیم نوشخندی دل همچو غنچه وا کن
به شکوفهی نگاهی برسان بهار ما را
ز بشر گذشته بودم به خدا رسیده بودم
تو اگر نبسته بودی سر ره گذار ما را
تو درین سیاه #شبها به فروغ باده مانی
که به مهر مینوازی دل بیقرار ما را
#فریدون_مشیری
به نسیم مهربانی بنشان غبار ما را
گل باغ دوستی را به سرشک پروراندم
تو به باد غم سپردی همه برگ و بار ما را
تو که ساغر لبت را به لبم نمیگذاری
به تبسمی سحر کن شب انتظار ما را
به نسیم نوشخندی دل همچو غنچه وا کن
به شکوفهی نگاهی برسان بهار ما را
ز بشر گذشته بودم به خدا رسیده بودم
تو اگر نبسته بودی سر ره گذار ما را
تو درین سیاه #شبها به فروغ باده مانی
که به مهر مینوازی دل بیقرار ما را
#فریدون_مشیری
۲.۴k
۰۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.